گلستان اندیشه ایرانی

این وبلاگ معرفی ایران و یادداشت های علمی و پژوهشی در این راستا را هدف خود قرار داده است

گلستان اندیشه ایرانی

این وبلاگ معرفی ایران و یادداشت های علمی و پژوهشی در این راستا را هدف خود قرار داده است

لذت افطار با رشته خوشکارِ اصل طاهر گورابی

حاصل رنج کشاورزان گیلان، چه شیرین بر سفره ی افطار می نشیند. گاه نان لاکو  و گاه شیرینتر چون رشته خوشکار. دمی تنها رشته است و دمی پرملاط چون خوشکار. رشته اش حاصل آرد برنج و آب و خشکارش بارِ درخت گردو.

این روزها اگر به گیلان بیایی، در هر محله عطر رشته خوشکار، پیچیده. چه بسیار فست فودهایی که بساطشان را جمع کرده اند و به ذائقه سنتی روی آورده اند؛ تشت مسی  و شانه. آرد برنج و آب. گردو . شکر. پسته. زعفران. و چه رنج و عرق ریزی پای کوره ی گرم. مهیا کردنش  زمان می برد ، همانند روزه داری که به انتظار زمان افطار است تا حاصل تلاش رشته خوشکار پز را  با خانواده تناول کند. نه به سرعت فست فود پخته می شود و نه ارزانتر از آن.

در بازار رشت که قدم بزنی، جا به جا دستان هنرمند گیله مردانی است که رشته خوشکار می پزند. و زنان  در پشت صحنه در تدارک مواد اولیه اند. و گاه دستیار خشکار پز و یا فروشنده .

سردر برخی مغازه ها پرده ای نصب شده با این عنوان: « رشته خوشکار اصل طاهر گورابی».

مردی میانسال بر صندلی نشسته. سمت چپش ظرف بزرگی پر از موادی غلیظ تر از دوغ. به سفیدی برف؛ مخلوط آرد برنج و آب. با ملاقه ای مخلوط را در ظرف دیگری می ریزد که به آن شانه می گویند. شانه، ظرفی برنجی است شبیه لیوان با 6لوله باریک و کشیده پایین آن. مرد انگشتانش را زیر لوله گرفته تا مواد پایین نریزد.

سمت راستش سینی بزرگی به رنگ سرخ . بر روی پایه ای از جنس گچ . همانند تنور. با شعله ای ملایم سو سو می زند.

مرد شانه ی برنجی را روی سینی مسی می برد و یکمرتبه انگشتان دستش را رها می کند. با سرعت و مهارت ابتدا خطوط عمودی و سپس خطوط افقی بر سینی نقش می بندد. صدای جِز جِز آرد برنج در حال پخته شنیده می شود. سینی که پر از شبکه های تور بافت شد؛ کاردکش را برداشته و رشته های آماده را می برد سر و ته آن که خمیر تر است به کناری انداخته، بالا و پایین رشته را بهم بر می آورد. رشته ی تا شده را روی میزی برای دستیارش پرتاب می کند.

دستیارش نیز مرد جا افتاده ای است. مهارت دستانش در تا کردن رشته ها و آماده کردن خوشکار ها نشان می دهد خبره ی سالهاست. ظروفی کنار دستش نهاده پر از مخلوط گردو و شکر، دارچین و هل. نارگیل و پسته و گاه زعفران. بسته به سفارش مشتری،  مواد میانی خوشکار پیچیده می شود. با دقت سرو ته رشته ها را بهم می چسباند تا مواد میانی نریزد. سپس لای یک کیسه فریز کنار هم می چیند و پلاستیک را در یک کاغذ کاهی بزرگ می بندد. سالهاست بسته بندی رشته خوشکار هم سنتی باقی مانده.

مسافری که قبلا این شیرینی را چشیده آمده تا سوغات بخرد. مهیا کردن مراحل بعد را می پرسد. زن فروشنده می گوید: ه دو طرف رشته ها را داخل ماهی تابه با حرارت ملایم سرخ کن . بعد، مخلوی آب و شکر را روی رشته ها بریز. میزان شکرش بسته به دلخواه است. با چای خیلی خوشمزه است.

محمد قامتی مقدم جوانی است 26 ساله ، بیش از 4 سال  دستیار  دوست خوشکار پزش است . شانه ریختن بلد نیست به دوستش اشاره می کند و می گوید: از او بپرس از اول راهنمایی وردست عمویش رشته پز بوده.

رشته پز، 25 ساله، دانشجوی کارشناسی ارشدعمران است، اما دوست ندارد همکلاس هایش نامش را بدانند. مغازه فست فود پزی اش را رمضان هر سال خوشکار پزی می کند.10 سال است در همین محل رشته خوشکار می پزد.

هراز گاهی دستمال آغشته به روغن را به کف سینی مسی می کشد. می گوید: تمام مراحل  مهارت می خواهد، حتی باید بدانی چه زمانی سینی نیاز به چرب کردن دارد.

از نحوه تولید مواد اولیه می گوید: آرد برنج ما محلی است. روزانه علی کاظمی را کاملا شسته و پس از خشک کردن به آرد کوبی می دهیم. برنج آرد شده را الک کرده و آب می بندیم. اندازه ها را نمی توانم بگویم چقدر، با چشم و دست می توانم بفهمم میزانش کافی است یا نه.

از 7صبح تا 10 شب پای کار است و آنگونه که خود می گوید، برای تهیه کردن مواد اولیه از 4صبح بیدار می شود.

عباس ماسالی، خشکارپز دیگری است؛ پرسال. از وضعیت بازار و گرانی مواد اولیه می نالد : امسال فقط 3میلیون تومان پول برنج داده ام. دستمزد آرد کوبی به کنار. یک میلیون تومان هم مغز گردو خریده ام. شکر را هم که خود می دانی. تازه کرایه مغازه، پول کارگر، آب و برق و... جداست.

وی می افزاید: چندین سال است ماه رمضان مغازه کرایه می کنم و رشته خوشکار می پزم سالهای قبل بازار رونق بیشتری داشت. مردم کمتر وسعشان می رسد، کسی هم اگر برای خرید بیاید، 4، 5 تا می خرد. قبلا هر مشتری 15 تا 20 تا رشته خوشکار می خرید. قیمت هم همه جا یکسان است؛ رشته خوشکار معمولی 500 تومان و  مخصوص 600 تومان.

ماسالی تاکید می کند: شب های جمعه، فروش بیشتر است هنوز هستند خانواد هایی که مقیدند برای افطاری حتما رشته خوشکار به میهمانها بدهند.

شاید مردم کمتر به خوردن دسرهای شیرین و چرب علاقه نشان می دهند، شاید رژیم دارند!

با خنده جوابم را می دهد: رژیم کجا بود خانوم. می خواستی روز دوشنبه سر برج بیایی ببینی بازار چه خبر است مردم یارانه بدست تو رشته خوشکار پزیها صف کشیده بودند. بعضی مغازه های بازار کل سال رشته خوشکار می پزند. درآمد که باشد، بازار هم رونق می گیرد.

رشته خوشکارپز دیگری از تلاش جوانانی می گوید که می خواهند یک شبه این حرفه سنتی را بیاموزند. ماه رمضان که نزدیک می شود، تب خوشکارپزی بالا می گیرد.

او می افزاید: غیر از مهارت مراحل کار، وسایل رشته خوشکار پزی هم قیمت بالایی دارد. یک کوره و تشت مسی در بازار امروز ، 2میلیون تومان است. اُستاکارش هم  پیرمرد است در پیرسرا مس کار قدیمی.  شانه برنجی هم  200هزار تومان قیمتدارد. دستگاه خمیرگیر جداست. اگر خودت بلد نباشی رشته بریزی، باید پول اُستاد کار را هم بدهی. ماه رمضان هم اکثر اُستاکارها برای خودشان کار می کنند.

دستیارش می گوید: چند روز پیش یک نفر از گلسار آمد  و گفت؛ می خواهد فست فود فروشی اش را خوشکار بزند، آدرس دادیم رفت وسایل خرید. با اینکه خودش یک مقدار بلد بود، وسط کار مانده و حالا وسایل هم روی دستش باد کرده .

شهروز و شاهرخ مومنی برادرند. 42 و 44ساله. سالهاست در رمضان رشته خوشکار می پزند. مغازه ی میوه فروشیشان را خوشکار پزی کرده اند.

شهروز از خاطرات کودکی اش می گوید: از روزهایی که در طاهر گوراب کار می کرده: ما 6 برادر بودیم که هر 6نفرمان در مغازه دامادمان کار می کردیم. این حرفه در خاندان ما موروثی است. از 4 صبح تا 11، 12 شب. بعضی شبها همانجا گوشه مغازه می خوابیدیم. 

شاهرخ ادامه می دهد: برادرها همگی رشته خوشکارپزیم. این حرفه از بچگی در خون ما رفته. شاهرخ شانه ی برنجی را بلند کرده و می گوید: این شانه خودش عتیقه است مال مادربزگم بوده، این تشت مسی هم. آن زمان با ذغال گرم می شد، حالا با گاز.

20 سال است شاهرخ و شهروز سفره افطار مردمان محله ی علی آباد، را شیرین می کنند. مشتریهای ثابت دارند و با اعتمادی که ایجاد شده، برخی  مواد اولیه می دهند و سفارش پخت می گیرند.

شهروز می گوید: قبلا مشتری بیشتر بود. حتی سفارش 50 تا 50 تا داشتم. مشتریی داریم که هرساله برای پسرش در آلمان رشته خوشکار می فرستد. این روزها مشتری کم شده، اگر هندوانه بفروشی سودش بیشتر است، اما چه کنیم که به این حرفه  معتاد شده ایم.

شاهرخ می گوید:  ما اصلاتاً طاهر گورابی هستیم. منطقه ای نزدیک ماسال. رشته خوشکار هم شیرینی همان منطقه است که  بخاطر محبوبیت در بقیه گیلان رواج یافت. رشتی ها حتما باید در رمضان رشته خوشکار بخورند.

وی می افزاید: این هنر با قدیمی ها از بین می رود. مثل صنایع دستی که زحمت فراوان می کشی و سرآخر چینی اش در بازار ارزانتر فروخته می شود.

شهروز بعید می داند پسر کوچکش علاقه ای به این حرفه نشان دهد. می گوید: نسل جوان می خواهد بی زحمت پول دربیاورند. مشتری می بیند، من  در حال پیچیدن خوشکار هستم، می پرسد: تازه است! این حرف اعصابت را به جوش می آورد.

شاهرخ عرق پیشانی را با آرنج می سترد و می گوید: شاید بقول نسل جدید نصرفد اما من عقیده دارم اگر برای روزی حلال عرق بریزی، خدا برکت روزیت را زیاد می کند. نیم ساعت به افطار نمانده و مشتری ها بیشتر می شوند. با برادران طاهرگورابی خداحافظی می کنم و آرزو می کنم رشته خوشکار اصل طاهر گورابی همچنان زنده بماند.

تهیه و تنظیم: مهری شیرمحمدی 3/4/94

 

 

آکواریوم بوستان ملت، از خالی ماهی است

دست آورد شورای اول را به بخش خصوصی واگذار کنید

سه راهی کارخانه کانادا درای، باغ متروک و بلا استفاده ی قاسم در بلوار شهید انصاری . سه دهه پیش باغ قاسم محل تجمع افراد ناباب و معتاد شده بود. اما حالا این باغ متروکه و نا امن، یکی از بهترین بوستان های رشت است. بوستانی با نماد یک خانه کاملا سنتی گیلان در ورودی و کمپینگ مسافران در انتها و دریاچه ای پر از اردک در میانه.

سالها پیش شهرداری رشت این باغ متروک را بهسازی کرد و حالا این باغ متروک یکی از زیباترین بوستانهای رشت شده است حال بماند که شهرداری تا همین اواخر غرامت ملک را به مدعیان و وراث می پرداخت.

این بوستان زیبا  درختان تنومند و بلندی دارد که  برای مسافران بسیار دیدنی است. از دیگر دیدنیهای این بوستان، آکواریوم ماهی است و دریاچه ای مقابل آن پر از اردک و غاز. آکواریوم آنگونه که در روزهای اول افتتاح تبلیغ می شد؛ اولین مجتمع آکواریومی کشور  بود که با هدف آموزشی و تفریحی در بوستان ملت به بهره برداری رسید.

این آکواریوم -که این روزها تنها سازه های آن باقی مانده است- حاصل پیشنهاد عملیاتی شده ی دور اول شورای شهر رشت بود.

شهریور سال 1379 پیشنهاد احداث آکواریوم در بوستان ملت توسط یکی از اعضای شورای شهر در صحن علنی شورا مطرح شد. در همان روزها (جلسه99 دور اول شورا) مبلغ 20 میلیون تومان برای احداث آکواریوم و آلاچیق در بوستان ملت تخصیص یافت. و در نیمه دوم همان سال احداث اکواریم آغاز شد.

یک سال بعد و در زمان تصدی مهندس شگفت،  به عنوان شهردار، آکواریم به بهره برداری رسید. مجتمع آکواریومی دارای 19 آکواریوم با سازه های بتونی و شیشه های سکوریت 10 میل به صورت شیب دار در محوطه ی محصور شده ای به وسعت 3500 متر مربع و مساحت سرپوشیده به وسعت 510 متر مربع با گنجایش 80 متر مکعب آب،  شرایط زیست محیطی مناسبی را برای انواع آبزیان مهیا ساخت.

مهمتر از سازه ی زیبای آکواریوم که به صورت هلالی طراحی شده و سازه ی صخره ای و حوض  میانه ی آن، انواع ماهیانی بود که برای بییندگان جالب توجه بود؛ 680 قطعه از ماهیان کمیاب شمال و جنوب کشور و 28 قطعه خرچنگ  از پشت شیشه های سکوریت به بینندگان لبخند می زدند. بی شک ساعتها وقت لازم بود تا خرامیدن این ماهیان را در آب تماشا کرد و دمی با طبیعت انس گرفت.

 خیلی زود مدیران شهرداری متوجه شدند برای نگهداری از این گونه های زیبا نیازمند کارشناسان متخصص هستند. در نیمه دوم سال 81، مهندس شگفت به شورا پیشنهاد داد آکواریوم به بخش خصوصی واگذار شود.

وی دلایل این پیشنهاد را در نامه ای قید کرده و نوشته بود؛ « برای نگهداری ماهیان نیاز به بکارگیری تعدادی نیروی متخصص از جمله کارشناسان آبزیان، باغبان، خدمات، برقکار، نگهبان و... » می باشد. هر چند در ابتدا شورا مخالف بود اما با چند ماه تاخیر،  بالاخره شورا با پشنهاد شهردار موافقت کرد و آکواریوم به مزایده گذاشته شد. مشروط بر آنکه یک ماه شهروندان فرصت داشته باشند از این مکان رایگان بازدید نمایند و شهرداری هم موظف بود این اتفاق را با نصب پرده به اطلاع شهروندان برساند.

چند سالی بخش خصوصی از این آکواریوم خوب نگهداری می کرد تنوع کاملی از ماهیان در معرض دید علاقمندان قرار داشت. و منبع درآمدی هم برای شهرداری بود. اما دیری نپایید که پیمانکار  اعلام کرد دخل و خرجش همخوانی ندارد .

بد نیست این روزها  به آکواریوم بوستان ملت سری بزنید. از آن همه  زیبایی هیچ نمانده بجز سازه ایی بی ماهی. تا دو سال پیش باز تنوعی از ماهیان خاویاری در آکواریوم مشاهده می شد و مسافران می پنداشتند این آکواریوم برای نمایش ماهیان حمایت شده ای است که تنها در دریای خزر زندگی می کنند.

اما هم اینک تنها یک سازه 3 ماهی خاویاری دارد. دو سازه کاملا خالی است. دو آکواریوم دیگر 2 ماهی قرمز و 2 ماهی از گونه ی دیگر دارد. و بازدید کنندگان در عمل از یک آکواریوم خالی بازدید می کنند.

مسافری از شهر کرمانشاه، ضمن بازدید از این آکواریوم می گوید: در برخی میادین کرمانشاه، شهرداری آکواریوم های بزرگی احداث کرده و  ماهی های زینتی را به نمایش عموم گذاشته است. همین اندک فضاها به زیبایی های شهر کرمانشاه افزوده است.

وی افزود: تعجب می کنم شهرداری رشت با این فضایی که احداث کرده، و بوستانی به این زیبایی چرا آکواریومش خالی از ماهی است. حداقل می توانست از ماهی های خاویاری که مختص دریای خزر است در این آکواریوم ها استفاده نماید.

یکی از شهروندان رشتی که خاطرات روزهای نخست بهره برداری از این آکواریوم را به یاد داشت، اظهار داشت: روزهای نخست انواع ماهی ها در معرض دید  عموم بود و ساعتها زمان لازم بود تا  زیبایی های ماهی های داخل آکواریوم را تماشا کنی و از مخلوقات خدا لذت ببری.

وی با ابراز تاسف از نابسامانی از اداره این فضای تفریحی می افزاید: ظاهرا شهرداری برنامه ای برای اداره اینجا ندارد. در حال حاضر حتی مجسمه ی بالای حوض میانی را هم کنده اند و مشخص است که شهروندان ماهی های قرمز سفره ی نوروز خود را داخل استخر میانی آکواریوم انداخته اند.

این شهروند افزود: مدتی هم این آکواریوم به بخش خصوصی واگذار شد و با اینکه ورودی دریافت می کرد؛ انصافا در نگهداری ماهی ها تلاش می کرد. چه خوب است شهرداری یک بار دیگر آکواریوم را به بخش خصوصی واگذار نماید . این مکان  فرصت گردشگری خوبی برای این شهر است حیف است به این حال و روز درآید.

مادری که همراه دختر7ساله اش برای دیدن آکواریوم آمده، می گوید: رونق این آکواریوم می توانست فضای آموزشی مناسبی برای کودکان باشد. اکنون فصل تابستان است و والدین می خواهند  اوقات فراغت کودکان و نوجوانان را به نحو شایسته ای پر کنند.

وی افزود: احیای آکواریوم خود یک کار فرهنگی است و شهرداری می باید در این راستا اقدام جدی نماید. وقتی فضا احداث شده، فکر نمی کنم، نگهداری ماهی در این آکواریم کار سختی باشد.

بانوی دیگری می گوید: این آکواریوم و دریاچه مقابل آن برای مسافران بسیار جذاب بود. کم کاری شهرداری موجب شده به این روز بیفتد. وقتی به دیگر شهرها سفر می کنیم، می بینیم شهرداری از کوچکترین مکان تفریحی که ایجاد کرده، پول ورودی می گیرد. رونق این مکان برای شهر مسافرپذیری مثل رشت که حتی در زمستان هم گردشگر دارد، می تواند منبع درآمد باشد.

 

 این مطلب با اندکی تغییرات در روزنامه همشهری به چاپ رسیده است.

تهیه و تنظیم: مهری شیرمحمدی 25/3/94

یادمانی برای مرد راه آزادی – دکتر حشمت طالقانی

یادمانی برای مرد راه آزادی دکتر حشمت طالقانی

عقربه های ساعت، به 5عصر نزدیک می شود . اراضی قُرق کارگزار مملو از جمعیت است. ابراهیم آخرین نسیم دل انگیز اردیبهشت را بر تن و پای مجروح خود حس می کرد. خونِ زخمِ پاهایش جابجا خشکیده بود.

سفر دور و درازش از تنکابن تا رشت حسابی خسته اش کرده بود. پاهای خون آلودش را نگریست.  شکنجه هاییش را در باغ محتشم ، کم و بیش در یاد داشت.

تلخ و مصمم به بازجو گفته بود: از روز اول می‌دانستم که با ورود من به جنگل، در آخر کار مصلوب خواهم شد، و به همین دلیل نشان عیسی مسیح را از گردن آویخته‌ام.

سکوتش، خشم بازجوها را بیشتر بر انگیخت. زندانش را آب بستند. یادش آمد وقتی آب بند را ساخت، کشاورزان بیجارهای خود را آب بستند. غریو شادی کشاورزان شرق گیلان هنوز در گوشش می پیچید. اما حالا کشاورزان در میدان قُرق لب فرو بسته اند و اندوهشان را در سکوت فرو می برند.. ابراهیم می رفت تا از آب و آتش آسوده شود  و سر بر بالین خاک نهد. سالها طبیب درد همین مردمان بود و امروز طناب دار چاره ی دردهایش می شد.

لحظه ی اعدام  نزدیک شد، برای آخرین بار از پشت قاب عینکش، آسمان آبی رشت را نظاره کرد، عینک را از چشم برداشت و در جیب ژیله خود قرارداد. نفس عمیقی کشید و با  خونسردی آخرین جملۀ زندگی خود را زمزمه کرد:

 

مـنصوروار گـر ببرنـدم به پـای دار           مردانه جان دهم که جهان پایدار نیست.

حسنک وزیر را به یاد آورد. مرگ افشین و مزدک. در تاریخ ایران کم نخوانده بود  مردانی را که با خونسردی  و غرور به استقبال مرگ رفته اند. در کمال آرامش منتظر شد تا عوامل تیمور تاش، طناب دار را به گردنش بیاویزند.

جسم بی جانش را کربلائی کاس آقا حسام تحویل گرفت. و در گورستان چله خانه  به خاک سپرد. یک سال بعد میرزا اولین نطقش را بعد از تصرف رشت، بر سر مزار او قرائت کرد.

***

اینجا میدان حشمت است. میدانی کوچک که دورتا دور آن را ادارات دولتی از دادگستری و ثبت اسناد و بانک فراگرفته . سالهای نه چندان دور زمین این ادارات، قُرق کارگزاری حکومت بود و بسیاری از اعدام های مخالفین حکومت در همین مکانها انجام می شد. به اداره ثبت می نگرم، جایی که دقیقا دکتر حشمت طالقانی، پزشک دردآشنای مردم گیلان به پای چوبه ی دار رفت. هم او که با ساخت سد و نهر حشمت رود، بیجارکشاورزان  را از سوختگی و بی آبی نجات داده بود.

 

 میدانی کوچک در وسط خیابان خودنمایی می کند. و در میانه ی میدان سردیسی از دکتر حشمت و تمثالی از اسب و تفنگ. یادآور پا به رکاب شدنش با جنگلیان.

16سال پیش، چنین یادبودی در این میدان نبود  و مردم  میدان را به نام  انقلاب می شناختند. کمتر کسی به یاد داشت که یک انقلابی در این میدان به دار آویخته شده است.

پانزدهم مرداد ماه سال 1379 ، سروش اکبر زاده، رئیس اولین دور شورای شهر پیشنهاد داد به پاس گرامیداشت یاد و خاطره دکتر حشمت، میدان انقلاب به نام دکتر حشمت تغییر نام دهد وی شهردار را ملزم کرد تا تندیسی در خور شان شهید راه آزادی در میدان نصب نماید.

حالا این میدان با سر دیس و تابلویی که بر آن نصب شده، در میان شهروندان شناخته شده است و حتی مسافران نیز با دیدن تابلوی میدان و مسیر منتهی به آن و دیدن مجسمه بزرگ میرزا در میدان شهرداری، یاد و خاطره مبارزان جنگل در ذهنشان تداعی می شود.

پیشنهاد دیگر رئیس شورای وقت، ساخت یادمانی بر سر مزار دکتر حشمت در همان نزدیکی بود که عمر شورا کفاف نداد.

***

اینجا چله خانه است، با مسجدی تجدید بنا شده و قبرستانی قدیمی که تنها در یاد کهنسالان باقی مانده .

در گورستان چله خانه مردان زیادی خفته اند. قبور این مردان در پس سالها چندین بار دستخوش تغییر و گمنامی شده . چله خانه یکی از محلات قدیمی رشت است؛ نزدیک به اراضی قرق و نزدیک به میدان دکتر حشمت.

 سراغ مزار دکتر حشمت را از ساکنان قدیمی چله خانه می گیرم. مرد میانسالی  در آن حوالی مبل فروشی دارد می گوید: دقیق نمی دانم ولی فکر کنم همانجا که اعدامش کردند، دفن شده باشد. در حیاط اداره ثبت .

مرد دیگری دستش را به سمت میدان می گیرد و می گوید: مزارش داخل همان میدانی است که مجسمه اش را گذاشته اند.

در همان نزدیکی شهرداری منطقه دو است. از نگهبان می پرسم. می گوید: پشت همین ساختمان در گوشه حیاط مسجد است . همان دور و اطراف را بگرد پیدایش می کنی.

پله های حیاط مسجد را بالا رفته و در حیاط کوچک مسجد به جستجو می روم. علف ها قد کشیده اند. پیرمردی بر روی پله ها ایستاده و در برابر پرسش من می گوید: آنجا سمت راست. با عصا قدم زنان پله ها را بالا آمده و  می گوید: قبل از انقلاب، قبر دکتر حشمت در اتاقی قرار داشت. بعد از انقلاب  خواستند مزار را بازسازی کنند، دیوارهای آرامگاه را خراب کردند و سنگ قبری جدید روی مزار گذاشتند. ولی  اتاقک  دیگر ساخته نشد.

***

اینجا آرامگاه شهید راه آزادی ایران، دکتر حشمت طالقانی از مبارزان نهضت جنگل  و همرزم میرزا کوچک خان جنگلی است. همچنان گمنام . علف های دور مزار بر گمنامی مزار افزوده است. و هیچ تابلو و نشانی در حیاط مسجد دیده نمی شود تا پرسشگران را راهنما باشد.

 بر سنگ مزار دکتر حشمت،  این عبارات نوشته شده است: « آرامگاه شهید راه حریت و استقلال ایران، مرحوم جنت مکان ، خلد آشیان، دکتر حشمت جنگلی طالقانی نور الاصل، همقدم و رفیق میرزا  کوچک خان جنگلی طاب ثراه. به تاریخ 1298.

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق            ثبت است بر جریده عالم دوام ما»

تمام نشان دکتر حشمت، همان سردیس و نام میدانی است که  به همت شورای اول ساخته شد.

در کمیسیون فرهنگی شورای دوم و سوم بارها درباره ساخت یادمانی بر سر مزار دکتر حشمت با همکاری سازمان میراث فرهنگی صحبت شد. اما  پیشنهادها  در بند سخن باقی ماند.

در سال 90 و با ادامه فعالیت شورای سوم، کمیسیون فرهنگی شورا طی فراخوانی از هنرمندان خواست تا در ساخت یادمانی برای دکتر حشمت به شورا و شهرداری کمک نمایند. اما خروجی این مسابقه نیز هیچگاه عملیاتی نشد.

دو سال از فعالیت شورای چهارم نیز می گذرد ولی مزار دکتر حشمت طالقانی همچنان  در چله خانه در گمنامی بسر می برد. نه کمیسیون فرهنگی شورا طرحی در این زمینه ارائه داده است و نه سازمان فرهنگی شهرداری لایحه ای برای معرفی بیشتر مزار دکتر حشمت به کمیسیون فرهنگی شورا ارسال داشته . به راستی چرا شهیدان راه آزادی و استقلال در گمنامی بسر می برند!

این مطلب در تاریخ 9/4/94 در روزنامه همشهری به چاپ رسید. البته با حذف برخی قسمت ها . حالاکامل آن را در وبلاگم می گذارم

تهیه و تنظیم: مهری شیرمحمدی 30/3/94

الهه های باروری- دیدنیهای اراک- حمام چهار فصل


   وقتی پدران  ما به شکار می رفتند، مادران ما در اطراف غارهایی که در آن ساکن بودند پرسه می زدند و آرام آرم متوجه رویش دانه هایی شدند که هرسال انبوه تر از گذشته  رشد می کرد.

مادران ما به سرعت دریافتند که چگونه می توان دانه های خوراکی را کاشت و برای مواقع بی غذایی ذخیره کرد. همان ها هم بودند که برای نگهداری دانه ها نیازمند ظروفی شدند که دانه ها را از گزند آسیب نگه دارند، بنابراین مادران ما ظروف سفالی را هم ساختند.

پدران ما تا از شکار برگردند دیدند زنانشان امپراطوری اقتصادی تشکیل داده اند و دیگر نیازی نیست مردان با هزار خطر دنبال غذا بدوند. هرچقدر فکر کردند عقلشان قدنداد که اینها چگونه تمام این کارها را کرده اند و تمام این اختراع ها به الهه های آسمانی منسوب شد که روش  کاشت، برداشت دانه های خوراکی و ساخت ظروف سفالی و چوبی را به زنان یاد داده اند.

قدرت زایایی زنان هم مزید بر علت شد و زنان صاحب قدرتهای جادویی. آن موقع بود که مردان زنان را پرستش کردند و برای الهه ها نیز سفالینه هایی از گل ساختند که مظهر زایایی و باروری باشند و از آنها بخواهند که مزرعه هایشان از گزند آفت دور بماند و زنانشان فرزندان بیشتری بیاورند.

تصاویری که در زیر می بینید، تعدادی از همین سفالینه هاست که در موزه حمام چهارفصل در شهر اراک موجود است.  یکی از مهمترین این الهه ها، ایشتار است که خواستگاه عمده ایشتار ایلام بوده که بعدها تفکر پرستش الهه های باروری از همانجا به دیگر نقاط نیز گسترش می یابد و از مصر تا آسیای صغیر و آناتولی، جهان در تسخیر زنان قرار می گیرد و الهه هایی که از گل ساخته شده بودند، نماد و سمبل توانمندی زنان . در تصاویر زیر  اندام های باروری و زایایی  زنانه در این سفالینه ها برجسته شده است.