گلستان اندیشه ایرانی

این وبلاگ معرفی ایران و یادداشت های علمی و پژوهشی در این راستا را هدف خود قرار داده است

گلستان اندیشه ایرانی

این وبلاگ معرفی ایران و یادداشت های علمی و پژوهشی در این راستا را هدف خود قرار داده است

ستوده را باید ستود؛ در رثای پیشگام تحقیق در جغرافیای تاریخی ایران


خبر در گذشت یکی از مفاخر علمی کشورمان «دکتر منوچهر ستوده» به سرعت منتشر شد. درگذشت این چهره علمی هرچند ضایعه ای اسف بار است، اما فرصتی است تا با مرور آثار علمی ایشان، تلاش های او را بخصوص در حوزه جغرافیای تاریخی و شناخت گویش ها و زبان های محلی ستود.

دکتر ستوده پیشگام نگارش فرهنگ گیلکی

 ستایش دکتر ستوده برای ما گیلانی ها زمانی بیشتر می شود که بدانیم که یک غیر گیلانی اول بار در مورد زبان و گویش گیلکی فرهنگ واژگانی به نگارش درآورده است. کتابی که دکتر ستوده در جوانی و در سال 1332 نوشت، شادروان ابراهیم پور داوود از مفاخر زبان شناسی دنیا بر آن مقدمه ای شایان توجه نوشته و این نشان دهنده ارزش علمی این اثر است.

به یقین، در حوزه کتابت فرهنگ زبان گیلکی، اولین نویسنده پیشگام، دکتر منوچهر ستوده بود. وی در سال 1332 توانست از سوی انجمن ایرانشناسی « ایران کوده» کتابی در فرهنگ گیلکی  و در 275 صفحه منتشر نماید.

محمد تقی پور احمد جکتاجی، درباره این اثر شادروان ستوده به خبرنگار همشهری می گوید: دکتر ستوده بعد از فارغ التحصیلی در رشت و انزلی و احتمالا در لاهیجان  معلم شد و همین شغل فرصتی را برای ایشان فرآهم آورد تا واژه های گیلکی را که می شنید، جمع آوری کند.

مدیر مسئول نشریه دوزبانه گیلکی فارسی گیله وا درباره مزیت های فرهنگ واژگانی دکتر ستوده می افزاید: درواقع دکتر ستوده پیشگام جمع آوری و زنده نگهداشتن زبان گیلکی بود و این اثر در زمان خودش بسیار عالی بود. زیرا هم آوانگاری لاتین داشت  و هم با درج علامت اختصاری در کنار هر واژه نشان داده است که واژه مربوط به کدام منطقه است به عنوان نمونه علامت اختصاری «آب» نشان دهنده کاربرد واژه در منطقه آبکنار انزلی است. یا حرف «ر» نشان دهنده تکلم واژه در رشت است.

این پژوهشگر یادآور می شود: مقدمه این فرهنگ زبانی را دکتر «محمد معین» و «دکتر ابراهیم پورداوود» نوشته اند یعنی یک فرهنگ نویس معاصر و یک سردمدار فرهنگ معاصراساطیری و باستانی ایران بر کتاب یک پژوهشگر جوان در سال 1332  مقدمه نوشته اند.

پژوهش های دکتر ستوده در شناخت گیلان و مازندارن

آثار دکتر ستوده در حوزه گیلان شناسی  و شناخت جغرافیای تاریخی سرزمین های حاشیه خزر و البرز، بیش از فرهنگ نامبرده است؛ دیوان شاعر مازنی امیر پاوزاری، قلاع اسماعیلیه در رشته کوه های البرز، تصحیح تاریخ گیلان عبدالفتاح فومنی، تصحیح تاریخ میر الشمس الدین، تصحیح تاریخ مرعشی، تصحیح تاریخ رویان (تنکابن، نور و کجور)، تاریخ ملاشیخ علی گیلانی و... تنها بخشی از فعالیت های علمی استادی است که پرچمدار دانش جغرافیای تاریخی بود.

اما مهمترین شاهکار شادروان ستوده، مجموعه 10 جلدی از آستارا تا استاراباد است که حاصل رنج مشاهدات شخصی وی از کورترین و ناشناخته ترین مکان های حوزه البرز است. مسافرت وی از «ونه بین از انبران آستارا» آغاز  و تا پایانی ترین روستاهای علی آباد کتول مازنداران قبلی و گرگان امروزی را دربرمی گیرد.

این اثر، که هم اکنون هم یکی از مهمترین مرجع ها در شناخت، آثار و بناهای تاریخی حوزه البرز است، تصاویر و توضیحاتی را هم از بناهای تاریخی، مساجد، گورستان ها، راه ها و کاروانسراهای قدیمی، پل ها، امامزاده ها و بقعه های متبرکه و نقاشی های دیواری این بقعه ها، در خود ضبط نموده که متاسفانه تعداد زیادی از آنها هم اینک نابود شده اند. بخصوص در حوزه معماری سنتی بقعه ها و نقاشی های دیواری مذهبی نوسازی به جان این بناها افتاد و باید سندهای آن را در کتابی جست که به همت دکتر ستوده در دهه 40 منتشر شد. 

از آستارا تا استراباد شاهکاری از مشاهدات ستوده در کوه های البرز و خزر

شیفتگی دکتر ستوده را در مقدمه این اثر، به معماری بومی شمال ایران، که بر اساس اقلیم حوزه خزر طراحی شده است، را به خوبی می توان لمس کرد. حتی آنجا که وی مقایسه ای دارد از نوع زیارتگاه های موجود در گیلان و معقدات این سامان که هنوز ریشه های خود را با معتقدات دینی پیش از اسلام حفظ کرده است. رنج استاد را هم می توان درک کرد وقتی دوربینش را  در حین عبور از رودخانه ای صعب العبور در گیلان از دست داد. شاید اگر تلاش های دکتر ستوده نبود، اکنون قلعه  روخان تا این اندازه در سطح جهان مطرح نشده بود.

وی که به پیشنهاد« انجمن آثار ملی» کار گردآوری ابنیه تاریخی حوزه دریای خزر را قبول کرد. به گفته خودش پس از دو ماه اقامت در دیلمان و کلارستاق و نور و کجور  و لاریجان ، به انجمن نامه نوشت که این کار در زمانی محدود و در صفحات معدود به سرانجام نخواهد رسید و با موافقت و تامین اعتبار هیات مدیره انجمن به رودخانه آستارا در آغازترین ترین مرز ایران بازگشت و از نقطه صفر پژوهش های میدانی خود را آغاز کرد. بخشی از مقدمه این کتاب تلاش وی را ستودنی می کند: «دره های فرعی سمت راست آب را که در خاک ایران است، یکی پس از دیگری با پای پیاده پیمودم و به ثبت و ضبط آثار و بناهای تاریخی مشغول شدم ... ده به ده و کوی به کوی رفتم و آنچه بنا بود از نزدیک دیدم... تا آخرین سرچشمه آب که بر قله های البرز بود پیاده یا بر پشت  اسب بالا رفتم و آنچه بود مطالعه و بررسی کردم ... هرجا آجری بر آجری یا سنگی بر سنگی گذاشته بودند، یادداشت کردم... .»

رنج ستوده در نگارش یک اثر 10 جلدی

دکتر ستوده از سو ظن ها و تهمت ها هم در حین تحقیق مبرا نبود « یکی مرا تعزیه خوان می دانست، دیگری گنج گیر می خواند دیگری می گفت برای خرید زیر خاکی آمده ، پنجمی مرا مامور اوقاف می دید و از کمی زایر و نذر و نیاز می نالید.. دو سه بار مجادله به مخاصمه کشید و به ژاندرمی پناه می بردم.»

کسانی که این روزها به قلعه رودخانه رفته اند، با وجود پله گذاری مسیر در ده های اخیر، باز رنج این کوه پیمایی را برای دیدن یک قلعه تحمل نمی کنند تصور کنید دکتر ستوده در دهه 40 با دوربین عکاسی  و تیم نقشه برداری برای اندازه گیری و یادداشت برداری قلعه رودخانه رفته و از بالای پل چوبی و از ارتفاع 30 متری به داخل رودخانه پرتاب شده است. او در حین غوطه خوردن در آب، بیش از آنکه نگران سلامتی اش باشد، نگران دفتر یادداشت  و عکس هایش است: «با سر به داخل رودخانه افتادم و غوطه ای چند خوردم. آب در دوربین عکاسی اثر کرد و آن را از کار انداخت. دفتر بزرگ یادداشت هم روی آب می رفت که همراهان و راهنمایان ، آن را گرفتند.»

 

نکوداشت یک محقق با تداوم راه وی

دکتر ستوده در روزهای کهنسالی نگران جوانانی بود که رنج چنین تحقیق هایی را با وجود امکانات امروزی بر خود نمی خرند. جاده زندگی هر کسی به خانه مرگ می رسد. ولی مسیر زندگی 103 ساله دکتر ستوده بسیار پربار بود. نکوداشت یک محقق در حقیقت ادامه مسیری است که این مشاهیر پیموده اند. پس با ترویج فرهنگ مطالعه، تخقیق و پژوهش به این توصیه استاد منوچهر ستوده جامع عمل بپوشانیم: «جوانان متوجه شدند که جغرافیایی به نام جغرافیای تاریخی وجود دارد. امیدوارم آنها در مسیر اصلی بیفتند و همچنین دنباله کارهای ما را بگیرند.»

تهیه و تنظیم: مهری شیرمحمدی 21/1/95 مصادف با اولین روز درگدشت دکتر ستوده

فروغ روبه افول است/ قدیمی ترین مدرسه دخترانه جولانگاه شپش



بیش از یکصد سال است که از تاسیس نخستین مدرسه دخترانه گیلان می گذرد. بنایی که با وجود کهولت و رنگ پریدگی هنوز در محله آفخرا- از قدیمی ترین محلات رشت- نفس می کشد.  مدرسه دخترانه «مهستی» قبل از انقلاب دبیرستان فروغ نام گرفت و بعد از انقلاب اسلامی به دبیرستان 17شهریور تغییر نام داد. بر اساس استنادات سازمان میراث فرهنگی استان گیلان، این مدرسه در سال 1284 شمسی ساخته شده است. البته بر اساس یادداشت های برخی مورخان از جمله «شادی پیروزی»، در سال 1282 خورشیدی و بر اساس کتاب «مرادعلی توانا» در سال 1279خورشیدی تاسیس شده است.

این مدرسه از آن جهت در تاریخ آموزش و پرورش باید مهم باشد که سمبل تلاش جامعه زنان و دختران بعد از انقلاب مشروطه به فراگیری آموزش و پرورش خارج از فضای جنسیت است. این مدرسه در ابتدا توسط مسیونرهای آمریکایی در رشت دایر شده و در واقع نخستین مدرسه دخترانه خارجی در گیلان بود. فروغ در سال 1312 خورشیدی توانست مجوز تاسیس دوره کامل متوسطه را هم دریافت نماید. بودجه این مدرسه توسط انجمن خیریه آمریکایی تامین می شد.

بر اساس نوشته های «فریدون نوزاد»، از مورخان گیلان، در ابتدا در مدرسه فروغ رشته «خانه داری» تدریس می شد، اما بعدها رشته های طبیعی و علمی نیز به رشته خانه داری اضافه شد. این دبیرستان دخترانی را تحویل جامعه داده که برخی در سطح دنیا مطرح هستند. مهمترین آنها «دکتر آذر اندامی» باکتری شناس و تولید کننده واکسن وبای التور است که بعدها لقب بانوی ونوسی نام گرفت. همینطور شاعره نامی «مهکامه محصص لاهیجانی» که دوست پروین اعتصامی بود و مدتی هم مدیریت دبیرستان مذکور را برعهده داشت.

تلاش های شادروان خمامی زاده هنوز به بار ننشسته است

در حال حاضر  مالکیت این بنا دولتی بوده و در  اختیار سازمان آموزش و پرورش استان گیلان قرار دارد. سال 1387 بود که آموزش و پرورش تصمیم به تخریب و نوسازی قدیمی ترین مدرسه دخترانه رشت گرفت. خوشبختانه با  تلاش های شادروان «جعفر خمامی زاده» از پژوهشگران بنام گیلان و کمپینگ رسانه ای که در آن زمان تشکیل داد، سازمان میراث فرهنگی استان گیلان، مانع از تخریب مدرسه شد و به سرعت این مدرسه را ثبت میراثی نمود. با اینکه این مدرسه همپای دبیرستان پسرانه شهید بهشتی(شاهپور) است؛ ولی متاسفانه از آن سال تاکنون هیچ تلاشی برای مرمت ، نگهداری و تغییر کاربری این بنای میراثی صورت نگرفته شده است.

حالا بعد از گذشته 8سال، نه تنها  تعاملی در عمل، بین میراث فرهنگی و آموزش و پرورش برای  احیای این مدرسه صورت نگرفته، بلکه پرونده میراثی آن نیز ناقص است. به عنوان نمونه هنوز ابعاد این بنای ثبت شده در پرونده موجود نیست. با اینکه در همان زمان میراث فرهنگی به پیشنهاد استاد خمامی زاده،  موزه کتاب را برای تغییر کاربری مدرسه پیشنهاد داده بود؛ اما  نه تنها به این پیشنهاد جامه عمل پوشانده نشده، بلکه مدیریت فعلی این مرکز آموزشی نیز نگران تخریب ساختمان و همینطور وضعیت بهداشتی آن برای دانش آموزانی است که در فضای جدید ایجاد شده در حیاط مدرسه فروغ  تحصیل می کنند.

گفتنی است بعد از ممانعت میراث فرهنگی از تخریب این ساختمان، مدتی دانش آموزان مدرسه فروغ از فضای آموزشی مدرسه دیگری استفاده کردند. پس از آن بخش آزمایشگاه مدرسه که در انتهای حیاط  مدرسه بود؛ تخریب و یک دبیرستان سه طبقه، در ضلع جنوبی یک بنای میراثی دو طبقه، قد علم کرد.

بنای میراثی، انبار آموزش و پرورش شده است

بازدید از مدرسه ای که تا زمستان 1386 پذیرای دختران این شهر بود، بسیار ناراحت کننده است. بنای دو طبقه فروغ، تبدیل به انبار وسایل اضافی آموزش و پرورش شده؛ از میز و نیمکت های قدیمی گرفته تا موتور و ارگ و دستگاه های ارتباطی مستهلک. جولانگاه موش و شپش و پرنده هایی که زیر چوب های شیروانی لانه کرده اند، فضای نامطلوبی ایجاد نموده است.

بنا داخلی با یک راهرو در وسط و دو راه پله میانی به طبقه فوقانی می رسد. کف پوش طبقه فوقانی تماما چوب بوده و پوسیدگی چوب کف کاملا مشهود است. گویا طبقه همکف نیز کف پوش چوبی داشته که بعدها برداشته و بتن کرده اند. بنا از طبقه همکف، فضای خالی موسوم به «گربه رو» داشته که آن را هم پر کرده اند. این فضای خالی در معماری سنتی گیلان به گونه ای بود که بنا مستقیم در کف زمین احداث نمی شد و با ایجاد یک فضای خالی و ایجاد پنجره های هواکش موجب می شد هوا در زیر ساختمان جریان پیدا کرده و مانع از نفوذ رطوبت به طبقات گردد. حالا با پرکردن این فضا و با از بین بردن کف پوش چوبی طبقه اول، میزان نفوذ رطوبت بنا هم بالا رفته است.

بخاری های چدنی دیواری، مهمترین مشخصه فروغ

مهمترین مشخصه این بنا وجود بخاری های دیواری چدنی متعدد در کلاس ها، راهروها و بین طبقات است که حتی در گزارش سازمان میراث فرهنگی هم ثبت نشده است. سیستم کلاس ها بعدها دارای شوفاژ شده و تخته سیاه و گچ و نیمکت های آهنی قدیمی، بینندگان را به زمان صدسال پیش می برد. حتی چرخ خیاطی قدیمی مدرسه، با پدال آهنی  و میز چوبی اش، لوسترهای قدیمی، ظروف چینی با مارک شرکت وشوچی تهران و... دیرینگی این بنا را به تمامی نشان می دهد. وسایلی که بی شک مدیرکل اموزش و پرورش استان هم از وجودش بی خبر است.

خطرات فروغ برای دانش آموزان مدرسه

«مهین کرامتیان» مدیر فعلی دبیرستان دخترانه 17شهریور نگران فروریختن شیشه های شکسته بنا بر سر دختران مدرسه است. او در این باره می گوید: بارها در مورد وضعیت این مدرسه و لزوم رسیدگی به آن با مسئولان آموزش و پرورش گفتگو کرده ام. شیشه های پنجره ها شکسته شده و با توجه به کوچک بودن حیاط مدرسه، دانش آموزان از پله های ورودی بنای قدیمی برای نشیمن در حیاط استفاده می کنند.

وی می افزاید: وجود شپش و تردد موش و پرندگان در این فضای مخروبه -که حکم انبار را دارد- وضعیت بهداشتی دختران هم در معرض خطرقرار داده است.

با وجود دبستان دیگری در جوار این مدرسه و همینطور کوچه های بارک آفخرا، کوچکترین حادثه نظیر زلزله ممکن است فاجعه ای را  برای تعداد زیادی از دانش آموزان هر دو مدرسه بوجود آورد.

دربهای بسته فروغ، سوغات دانش آموختگان این مدرسه

به گفته مدیر این مدرسه، به کرات دانش آموختگان این دبیرستان -که به مدارج بالای علمی رسیده اند و حتی برخی در خارج از کشور زندگی می کنند- برای دیدن مدرسه ی دوران تحصیلشان به محله آفخرا سر می زنند. اما بسته بودن درب مدرسه فروغ از یک سو  و مجوزی که می باید از حراست آموزش و پرورش دریافت نماید، مانع از تداعی خاطرات آنان می شود. البته اگر بازدیدی هم صورت گیرد، وضعیت اسف بار نگهداشت مدرسه، خاطر ها را مکدر می کند.

کرامتیان به دنبال ایجاد کمپینگی برای جلب مشارکت های مادی دانش آموختگانی است که در این مدرسه درس خوانده اند. او امیدوار است بتواند با ایجاد گروه هایی در فضای مجازی، نظر علاقمندان به احیا و بهسازی قدیمی ترین مدرسه دخترانه رشت را جلب نماید. اما حرکت این مدیر خوشنام، زمانی به نتیجه می رسد که مدیران بالادست نظیر مهدی حاجتی، مدیر کل آموزش و پرورش استان و علیزاده، مدیرکل میراث فرهنگی استان به جد به دنبال اجرایی کردن پیشنهاد 8سال پیش شادروان خمامی زاده باشند.

دکتر نوبخت، معاون رئیس جمهور دو سال پیش، از دبیرستانی که خود در آن درس می خوانده بازدید نموده و حالا قرار است امسال برای دبیرستان شهید بهشتی و دانش آموختگانش برنامه بزرگداشت برپا شود. مضاف بر آن بودجه های دولتی همواره برای مرمت و نگهداشت قدیمی ترین مدرسه پسرانه رشت سرریز شده ولی تامین اعتبار برای نگهداشت قدیمی ترین مدرسه دخترانه گویا محلی از اعراب ندارد و قرار نیست مسئولی گام های عملی برای تغییر کاربری  قدیمی ترین مرکز آموزشی نوین دخترانه در گیلان بردارد.

1387مدرسه فروغ ثبت میراثی شد

   بر اساس گزارش علی علم بخش، از کارشناسان میراث فرهنگی به فاصله حدود یک ماه، 10 اسفند ماه 1387 سازمان میراث فرهنگی استان توانست پرونده میراثی مدرسه فروغ را به شماره 24379 به ثبت میراثی برساند و مانع از تخریب قدیمی ترین مدرسه دخترانه استان گیلان گردد.

بر اساس گزارش علم بخش، تاکنون اقدامی برای حفظ حریم این اثر صورت نگرفته است. با اینکه نمای بیرونی ساختمان کاملا حفظ شده اما عناصر الحاقی در کف و ازاره دیوارها مشهود است. بنای ساختمان دوطبقه و نمای آجری قرمز رنگ دارد ورودی ساختمان با 5پله، به طبقه همکف می رسد. برخی پنجره های چوبی با پنجره های جدید آهنی جایگزین شده است و درب ورودی با طاقی هلالی و فاقد تزیینات خاص می باشد. طرفین پله های ورودی، فضای سبز و گلکاری شده است.

به گفته کرامتیان، بنای قدیمی مدرسه فروغ حتی از بنای جدید هم محکمتر ساخته شده است. به گفته او چند سال پیش و در اثر بارش سنگین برف سقف بخش جدید چکه می کرده ولی آسیبی به سقف مدرسه قدیمی وارد نشده است.

ساخت مدرسه ای سه طبقه در حریم یک بنای میراثی

مدیر کل نوسازی مدارس استان گیلان درباره نوسازی مدرسه 17 شهریور می گوید: تمامی مدارس استان دارای کد و فضای آموزشی مشخص هستند و نوسازی مدارس به جای مرکز آموزشی 17شهریور، در حیاط مدرسه، بنایی به عنوان مرکز آموزشی جدید در سه طبقه و در سال1388 ساخته است.

مهندس اوسط مقدم می افزاید: بنای قدیمی دبیرستان فروغ، از چرخه آموزشی خارج شده بود و باتوجه به اینکه  بنایی به جای آن ساخته شده و مالکیت آن در اختیار آموزش و پرورش است، سازمان نوسازی نمی تواند برای مرمت و احیای آن هزینه نماید. اگر قرار است این بنای میراثی تغییر کاربری هم داده شود لازم است در تعامل مشترک میراث فرهنگی و آموزش و پرورش اقدامی صورت گیرد.

نجیب، رئیس آموزش و پرورش ناحیه یک رشت نیز خواستار تعیین تکلیف این مدرسه است. او معتقد است دوگانگی در گفتار و عملکرد سازمان میراث با آموزش و پرورش وجود دارد و طی نشست های مکرری که با مدیر کل میراث داشته اند، هنوز به تعاملی که نتیجه قابل قبولی برای این مدرسه داشته باشد؛ نرسیده اند.

مدرسه ای که در مالکیت آموزش و پرورش است، می تواند اعتبارات وزارتخانه را جذب نماید

مدیرکل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری گیلان در باره مسئولیت این اداره کل نسبت به بنای مدرسه به خبرنگار مهر می گوید: سازمان میراث نسبت به مجموعه هایی که ثبت ملی می شوند ولی در عین حال مالکیت آن ها شخصی یا در اختیار ارگان خاصی است هیچگونه اختیاری ندارد. بنابراین باید مالک حقیقی آن خواستار مرمت بنا شود تا میراث با حمایت و مشارکت نسبت به این مهم، وظیفه خود را انجام دهد.

به عبارتی مقصود رضا علیزاده، این است که در صورتی که اداره کل آموزش و پرورش به عنوان مالک بنا، نسبت به مرمت و تغییرکاربری (در قالب موزه و...) تصمیم جدی بگیرد، اداره کل میراث فرهنگی گیلان هم حمایت های معنوی و از گسیل کارشناسان مرمت خود دریغ نخواهد کرد.

وی تاکید می کند؛ حتی میراث فرهنگی آمادگی دارد در صورت موافقت آموزش و پرورش اثر را به صورت مشارکتی احیا و مرمت نماید مشروط بر آنکه بخشی از اعتبارات احیا توسط  آموزش و پرورش تامین گردد زیر اثر در مالکیت یک اداره دولتی است و طبق بخشنامه میراث، آثاری که در مالکیت یک نهاد دولتی هستند می توانند با درخواست از وزارتخانه مطبوع خود، برای مرمت یک بنای میراثی درخواست اعتبار نمایند.

علیزاده با اشاره به کمبود اعتبارات مالی سازمان میراث فرهنگی  و همینطور تعدد بناهای تاریخی  در استان، می افزاید: بیش از یک هزار اثر ثبت شده در فهرست میراث تاریخی در گیلان وجود دارد که مطمئنا همه آنها نیازمند رسیدگی و مرمت هستند تا علاوه بر حفظ ارزش آن ها، به مردم معرفی شده و هویت تاریخی و تمدنی گیلان حفظ شود اما برای این منظور توانایی و بضاعت مالی کافی در سازمان میراث فرهنگی وجود ندارد.

مدیرکل میراث فرهنگی گیلان مشخصا در باره مدرسه فروغ ابراز علاقه می کند که این فضا می تواند به عنوان موزه ای از عکس ها و افتخارات مفاخر آموزش و پرورش در گیلان و بزرگانی که در آن تحصیل کرده اند تبدیل شود تا علاوه بر جذابیت گردشگری و درآمدزایی، هر چه بیشتر به مسافران و گردشگران شناخته شود. به ویژه اینکه این مدرسه در مرکز شهر رشت و در نزدیکی پیاده راه فرهنگی این شهر قرار دارد و می تواند به عنوان یکی از جذابیت های گردشگری  شهر رشت مورد توجه قرار گرفته و حتی برای آموزش و پرورش ایجاد درآمد نماید.

علیزاده به دبیرستان شهید بهشتی نیز اشاره می کند و می گوید: دبیرستان شهید بهشتی رشت نیز با توجه به اهمیت بنا که همقدمت با مدرسه فروغ است، مورد توجه میراث قرار گرفته و با همکاری اداره نوسازی و تجهیز مدارس علاوه بر مرمت، همچنان پابرجاست و توافق هایی با آموزش و پرورش به منظور حفظ و معرفی هر چه بیشتر آن صورت گرفته است.

وقتی به ایشان در مورد ساخت و ساز در حریم یک این اثر ثبت شده  متذکر می شویم ، پاسخ می دهد: متاسفانه در سال های اخیر به ویژه در دهه 80 چندان حساسیتی نسبت به بناهای تاریخی و میراثی در استان وجود نداشت به طوری که شاهد ساخت و ساز در اطراف مدرسه فروغ و همینطور اطراف آن با ارتفعات بالا هستیم. علیزاده ادامه می دهد:  در سالهای اخیر هرگونه ساخت و ساز در حرائم بناهای ثبتی ، ضوابط خاصی دارد و به راحتی نمی توان در جوار یک بنای ثبت شده در فهرست آثار ملی کشور ساخت و ساز کرد.

لزوم جلب مشارکت های مردمی برای احیای مدرسه فروغ

وضعیت نگهداشت مدرسه فروغ به مراتب بهتر از خانه میرزا کوچک خان است که حتی تیرکهای چوبی آن را هم به منظور تهیه ذغال سوزانده بودند. اما وقتی اراده ای برای خرید و از نوساختن خانه میرزا بوجود آمد، شهرداری و بنیاد پژوهشی میرزا کوچک خان توانست با استفاده از کمک های مردمی این بنا را از نو  و بر اساس عکسهای موجود بسازد. بنابراین اگر عزمی از ناحیه مسئولان ارشد آموزش و پرورش برای تغییرکاربری این مدرسه باشد، بی شک دانش آموختگان این مدرسه و دیگر علاقمندان نیز کمی اعتبارات دولتی را  برای تغییر کاربری پوشش خواهند داد.

تهیه و تنظیم: مهری شیرمحمدی 21/1/94

  

 

هنری به دیرینگی 550 سال پیش از میلاد؛ احیای رشتی دوزی نیازمند توجه و حمایت است


هنر «رشتی دوزی» از معدود هنرهای صنایع دستی است که توسط مردان انجام می شد. سابقه اش بسیار طولانی است و باستان شناسان قدمت آن را به 330 تا 550 سال قبل از میلاد نسبتداده اند. این هنر آمیزه ای است از سرزمین ابریشم که به دیگر شهرها رفت و در شهرهایی مانند اصفهان و کاشان به هنر « قلاب دوزی» معروف شد اما چون خواستگاه اولیه آن شهر رشت بوده، در کتاب ها و اسناد تاریخی به رشتی دوزی شهرت دارد.

تاثیر رشتی دوزی در منسوجات اروپایی

وقتی «ناصرالدین شاه قاجار»، مجموعه ای از زیباترین آثار هنری ایران را به موزه «کترینکتون لندن» (یا همان موزه ویکتوریا) هدیه داد، مقاله هایی توسط «مورداک اسمیت» در مورد منسوجات ایرانی و از جمله رشتی دوزی نوشته شد. از نوشته های برخی مستشرقین می توان استنتاج کرد که این هنر از ایران به مغرب زمین رفت و تاثیر زیادی در گلدوزی و قلاب دوزی اروپایی داشت. بخصوص این هنر در زیبا نمودن مجامع مذهبی و حتی لباس کشیشان تاثیر چشمگیری گذاشت.

این هنر زیبا که از در دوره ساسانی تا حتی دوره سلجوقی مختص طبقه اشراف بود، از دوران صفویه به بعد خصوصا دوره قاجاریه به اوج شکوفایی رسید و بیشتر طبقات عامه از آن بهره می بردند.

رشتی دوزی هنر ویژه مردان

با این حال افول صنعت نوغان داری، و گرانی پارچه پشمی ماهوت که به عنوان لایه زیرین کار استفاده  می شود، این هنر اصیل کرانه دریای خزر را به حاشیه برد تا جاییکه که دیگر مردان که بیشترین هنرمندان این صنف بودند، نتوانستند تولیدات خود را بفروش رسانده و در نتیجه به دنبال شغل دیگری برای امرار معاش رفتند.

با اینکه در سالهای اخیر با تلاش های سازمان میراث فرهنگی و صنایع دستی، این هنر بومی گیلان احیا شده، ولی هنرمندان آموزش دیده به دلایل مختلف قادر به تولید انبوه این هنر نبوده و شاید بتوان گفت هنرمندان فعال به عدد انگشتان دست می باشند.

  ادامه مطلب ...

آرسن میناسیان، نیکوکاری که برای انسانیت مرز قائل نبود

«آرسن میناسیان» یکی از ارمنی‌های مقیم گیلان بود که تأسیس نخستین داروخانه شبانه روزی و آسایشگاه سالمندان ایران به نام او رقم خورده است.  پایان تعطیلات نوروزی، مصادف است با پایان زندگی خیری نیکوکار که مسیحی و مسلمان دوستش داشتند.

هنوز بعد از گذشت ۳۹ سال، خاطره نیکی‌های «آرسن میناسیان» که بدون حدو مرز به همه مردم با انسانیت می‌نگریست، در میان مردم رشت زنده است. چشمان نافذ و مهربان او هنوز در اولین داروخانه شبانه روزی که تأسیس کرده بود، به بیماران لبخند می زند. گویا هنوز چشمانش بی خوابی‌های شبانه را تاب آورده و به فکر یاری رساندن به بیمارانی است که تنگدستی‌شان، راه درمان مریضی را با مشکل مواجه کرده و آرسن برای یاری رساندن به آنها تلاش می‌کند.
 
ادامه مطلب ...

بوی تند ماهی دودی در بزرگترین بازار روباز کشور/باران و شور زندگی در «عیده بازارِ رشت»


بوی تند ماهی دودی در بزرگترین بازار روباز کشور

باران و شور زندگی در «عیده بازارِ رشت» 

بازار هر شهری قلب تپنده آن شهر است. قلبی که همه نوع رگهای شریانی در آن جریان دارد؛ از داد و ستد محصولات محلی، تا عرضه وارادات. هم دین و شریعت و مسجد در آن برپاست و هم مردم شناسان در بازار هر شهری در پی یافتن  فرهنگ ، زبان و هویت آن شهر می گردند.

اسفند ماه که می شود، شور زندگی، هر خواهنده ای را به نو شدن و پرسه زدن در بازار وا می دارد. این روزها هیاهوی چرخ زندگی، در «بزرگترین بازار روباز» کشور جاری است. بازار شهر رشت برخلاف دیگر بازارهای شهرهای کشور، سرپوشیده نیست. نه از سقف های گنبدی بازارهای استان مرکزی خبری است و نه از نورگیرهای بلند بر قوس مرکزی گنبد.

وقتی 9ماه از سال، خورشید روبند ابری بپوشد، ناچاری بازارت را سرباز بسازی تا از باقیمانده نور خورشید از پشت ابرهای باران زا استفاده کنی. در بازار رشت بیشتر روزهای سال، آب باران جاری است و مردمی که چترها را بسته و به خرید آمده اند. تنها بخشی از راسته زرگرها پوشیده از حلب است.

تنها وجه مشترک بازار رشت با دیگر بازارها، وجود کاروانسراهایی با سکوها و طاقی های بلند است که یادآور روزگاری است که کاروانیان شتر با بارهای تجاری کالا و امتعه در قلب استان گیلان جلوس می کردند.  کاروانسراهایی که بخش مرکزی آن  هم روباز است. روزگاری در این کاروانسراها شترهایی که طاقه های ابریشم  را بر گرده شان می گذاشتند،  راهی پیربازار و انزلی می شدند تا این پارچه گرانبها را به آن سوی آبهای خزر صادر کنند.

حالا دیگر خبری از بانگ جرس شتربانان نیست و کاروانسراها نیز یا متروک مانده اند و یا انبار کالاهای عمده فروشان شده اند.

در شهر باران،  بازارش هم باران گیر است. حتی اگر همهمه «عِیدَه بازار» هم باشد، باز رشتی ها می دانند چگونه زیر باران محصولشان را بفروشند و یا بارانی به تن، به خرید شب عید بروند.

بازار شهر رشت، حوادث زیادی به خود دیده، یکبار لشکریان کریم خان زند  بازار را به آتش کشیدند  و یکبار سربازارن آقا محمد خان قاجار، غارتش کردند. بلایای طبیعی و سهل انگاریهای بشری هم چندین بار بازار رشت را به آتش کشیده و دکان  و مسجد و کلیسایش را با خاک یکسان کرده است. همین پارسال بود که در بازار ماهی فروشها و راسته پرنده فروشان، آتش سوزی به چندین مغازه خسارت زد.

اگر از راسته مسگرها در خیابان مطهری، وارد بازار شوید، دیگر صدای تَقُ تَقِ برهم خوردن چکش مسگران بر ظروف مسین شنیده نمی شود. راسته ای که دو دوهه پیش کوره های مس سازیش، رخسار قرمز مس گداخته را سفید می کرد. اما حالا نه قلع سایی بر ظروف قدیمی مسی مانده و نه جیب مشتری از پس قیمت گزاف مس بر می آید. راسته مسگر بازار، حالا جولانگاه، کفش و لباس و فرش و موکت شده.  با این حال هنوز یکی دو مغازه  هستند که سرخی دیگ های مسی زنجان را به رخ مشتریان می کشانند.

«بیژن شانه چیان»، کاسب کار 60ساله این راسته است. از 15 سالگی در این راسته همراه پدر و پدر بزرگش شانه چوبی می ساخته و می فروخته. اما حالا عمده کالایش، دیگ های رویی و ظروف آشپزخانه است. با تک و توک ظروف مسی قالب گیری شده که از زنجان می خرد.

شانه چیان می گوید: دهه 60، صدای چکش مسگرها در این راسته، گوش فلک را کر می کرد. مسگرهایی که پای کوره عرق می ریختند، حالا زیر خروارها خاک خوابیده اند.

«فریبرز یزدان پناه» تنها مغازه ای است که در راسته مسگرها هم مس تولید می کند و هم فروشنده است. کوره اش را  در مسگر بازار برچیده  و در حوالی انزلی سرپا نگه داشته است. مغازه اش پر است از ظروف مسی قدیمی و جدید. حتی مس هایی که دیگر کمتر کاربرد دارد؛ آفتابه و لگنی که سر سفره های اعیانها برای دست شستن استفاده می شد، قابدانی که مخصوص کشیدن آب از چاه خانه ها بود، اتوی ذغالی، ترازوی چدنی که شاهینش را از سقف آویزان کرده و «شانه های برنجی» که مخصوص رشته ریزی شیرینی مخصوص گیلان یعنی «رشته خوشکار اصل طاهر گورابی».  روی این وسایل برچسبی چسبانده که  نوشته شده : فروشی نیست.

زنی میانسال ماهی تابه ای سیاه و کج شده  را برای سفید کردن نزد او آورده و می گوید: «ایه می مارَ  سرجهاز بی . خوایم سفید کونم، به یاد اَخدابیامرز ، اُدُرون غذا چاکونوم».

خودش می گوید: مادرم «فاطمه حسین پور»، وقتی زنده بود تمام ظروف مسی اش را فروخت و قابلمه های فلزی خرید. تازه این ماهی تابه کوچک را در انبار خانه اش پیدا کرده  و می خواهد به یاد مادر مرحومش ماهی شب عیدش را در ماهی تابه مادرش سرخ کند.

«فریبرز» اما، دست رد به سینه اش می زند: سفیدگری تعطیله تا اونور سال.  سرش شلوغ است و نمی تواند تا دو روز دیگر ماهی تابه او را سفید کند. وعده می دهد به  یک هفته بعد از سال نو. 

کمی جلوتر «کاروانسرای محتشم» است، کاروانسرایی که حالا انبار کالاست و بقول نگهبان آن، «محمد میرزاده»، توسط روس ها ساخته شده است. سردرب بلند کاروانسرا و طاقی که با آجرهای قرمز تزیین شده و گنجشکهایی که زیر طاقی  از ترس باران ریز و ممتد رشت پناه گرفته اند.

آن سوتر، «تیمچه آهنی» است. و کاشی سردرب آن که سال 1342 را نشان می دهد. در این تیمچه هم از شور سالهای گذشته خبری نیست.

نرسیده به مسجد و کاروانسرای گلشن، سفال فروشی کاسبی اش سکه است. سفره هفت سین، به سنتی بودنش می ارزد و زنانی که در پی سفالهای لعاب خورده با صاحب مغازه بر سر قیمت چانه می زنند و آن سوتر، چند آجیل فروش که از صبح یک ریز سرپاند و مشتری هایی که زیر باران منتظرند تا نوبتشان شود.

نیسان های سرپوشیده، منتظرند تا چرخ تافی های پر بار، یاالله یاالله کنان، راه را باز کنند تا هر دو بارشان را در «سرای گلشن» تخلیه کنند. کاروانسرای گلشن هم انبار بزرگی شده برای مغازه داران بازار.

«کاروانسرای طاقی بزرگ»، حال و روزش بهتر است. سرایی با محوطه باز با باغچه ای در میانه و درخت آزاد تنومند و مغازه های لباس فروشی دور تا دور آن.

«اسماعیل سلطانزاده»، با 80 سال سنی که دارد مشغول جمع و جور کردن کارتن های مغازه دارهاست. زبان گیلکی را با لهجه ترکی تکلم می کند. پدرش از مهاجران «هَشتَرخان تبریز» بوده  و او از بچگی در جوار گیلکها، در بازار رشت شغل «تسمه کشی» داشته است. همانقدر که راحت گیلکی سخن می گوید، به سختی مقصودش را به  فارسی بیان می کند.

اسماعیل یک تسمه پلاستیکی را از زمین برداشته و با لهجه ترکی می گوید؛ سابق به جای این، تسمه های آهنی بود که بدور بسته های کالا می بستند. وقتی بار از تهران می آمد ما تسمه های آهنی را باز می کردیم و برای بسته بندی طاقه های ابریشم می فروختیم. خود او به یاد دارد که بسیاری از پارچه های ابریشمی در این کاروانسرا، بسته بندی می شد.

باران ببارد یا نبارد، مردی زیر شیروانی یک مغازه پناه گرفته و جاروهای رشتی اش را می فروشد. دستفروشان و دوره گردها هم پلاستیکی به سر کشیده و زیتون و پنیر سیاهمزگی و دوغ محلی می فروشند. آب باران از میانه بازار به راه افتاده و گل و لای ناشی از آن،  رخت و لباس عابران را کثیف می کند. آب از شیروانی مغازه دارها بر روی مشتریان می ریزد ، اما مردم به اینگونه خرید و فروش عادت دارند؛ با چتر و بی چتر.

 مسجد کاسه فروشان بازار، اسیر کفش فروشها شده و تجمع مشتریانی که برای سال نو به دیدن کفش های جدید آمده اند. آن سوتر، زلم زیمبوهای چینی، بر دختر بچه ها لبخند می زنند و هراز گاهی صدای لجبازی دختربچه هایی که برای خواستن یک النگو و یا گل سر برای مادرشان لجبازی می کنند.

باشکوه ترین قسمت بازار رشت، بازار ماهی فروشان است. از راسته رنگرزها به بعد، بوی تند ماهی دودی و سیر تازه در هوا می پیچد. در این بازار حال و هوایی است که در دیگر بازارهای کشور خبری نیست. قیل و قال و همهمه، و فریاد و حتی ذوق گیلک هایی که برای ترغیب مشتری در وصف محصولشان شعر می سرایند. دستفروشانی که سبزیهای محلی می فروشند: «چُوچاق»، «خالی واش»، « برگ سیر محلی»، «کوتکوتو» و... وقتی هر دو دست تره بار فروش به کار باشد، تنها یک پلاستیک کشیده به سر می تواند فروشنده را از گزند باران در امان نگه دارد.

در این راسته علاوه بر ماهی انواع مرغ محلی، اردک و غاز و حتی پرنده هایی که اسیر دام شکارچیان شده اند، بفروش می رسد. هنوز هم گیلکها فسنجان پخته شده با «خوتکا» و «چنگر» و «غاز وحشی» شکاری را بیشتر می پسندند و اگر همه وقت وسعشان نرسد، دست کم برای شب عید و میهمان های عزیزکرده «سیَه فسنجون با خُوتکا» می پزند.

راسته ماهی فروشان، غوغای دیگری است.  در استان های شمالی، مرغ و ماهی را دانه ای بفروش می رسانند.  فصل صید ماهی سفید  15 روز بعد از بهار به پایان می رسد و آنها که بجز طعم ماهی سفید، ماهی دیگری را نمی پسندند، تعداد زیادی ماهی سفید می خرند. فروشنده ها هم برای خواهندگان ماهی سفید مرتب فریاد می زندد: اَشپلانِ بدو تازه سفیده ماهی، همه اَشپل دار، ایتَه 20 تومان.

کوچکتر اگر باشد، قیمتش به 12 هزار تومان هم تنزل می کند. در ماهی فروشان حتی امعاء و احشای شکم ماهی هم جداگانه بفروش می رسد. اشپل ماهی تازه و نمک سود جداگانه بفروش می رسد. اشپل هم دانه ای است و هر بسته تخم یک ماهی ماده، 15 هزار تومان بفروش می رسد. «اشپل کوکو»، همیشه زینت بخش سفره های رنگین گیلان است.

«غزالی» فیلسوف قرن 4 یکبار در مشاهدات خود در بازار جرجان(گرگان) نوشته بود که در راسته ماهی فروشان، ماهی هایی به فروش می رسد که به اندازه یک گاو است. هرچند ماهیان خاویاری به عظیمی گذشته نیست اما هنوز هم این ماهیان استخوانی را می توان در بازار های شمالی یافت، ماهیان خاویاری را تکه تکه کرده و  هر کیلویی 70 هزار تومان بفروش می رسانند. خاویارش که کمتر در ماهی فروشان دیده می شود اما تا دلت بخواهد اشپل ماهی سفید از تازه و نمک سود شده در بازار ماهی فروشان پیدا می شود.

زیتون پرورده، رب انار ترش، رب آلوچه، رب ازگیل، آب نارنج و... طعم دهنده هایی است که در بازار رشت به وفور یافت می شود و بدون این  چاشنی های محلی، مزه به  غذاهای گیلان نمی آید.

در پیاده روهای بیرون بازار هم خرید و فروش توسط دستفروشان ادامه دارد. خوش خرجی و خرید مدام طبیعت رشتی هاست و حتی هنگام پیاده روی و در حال گذر هم یکمرتبه به فکر خرید می افتند به همین دلیل است که هر چقدر شهرداری تلاش می کند دستفروشان را جمع کند و حتی در بازارچه های محلی سکنی دهد، باز سرو کله دستفروشان جدید تر پیدا می شود.

عیده بازار به کام دسفروشان هم خوش هست. دستفروشانی که ماهی قرمز زینتی می فروشند و زنانی که نان و حلوای محلی ساخته و برای فروش، باران را هم به جان می خرند.

مردم رشت 9ماه از سال زیر باران اند، بوی باران می خورند، چترها را می بندند، چشم ها را زیر باران می شویند و زندگی را جور دیگری می بینند؛ اینگونه است که طبیعت گیلانی خوش باشی مدام است.  شعر و موسیقی شان هم طرب انگیز است. در اکنون زندگی می کنند و زیر باران بوی تند ماهی دودی را وسط سفره نو تجربه می کنند.

تهیه و تنظیم: مهری شیرمحمدی26/12/94

بازدید از بازار: چهارشنبه 26اسفند 94