گلستان اندیشه ایرانی

این وبلاگ معرفی ایران و یادداشت های علمی و پژوهشی در این راستا را هدف خود قرار داده است

گلستان اندیشه ایرانی

این وبلاگ معرفی ایران و یادداشت های علمی و پژوهشی در این راستا را هدف خود قرار داده است

هنر سرخ گیلان، رنگ باخته ؛ باوجود مزایای استفاده از ظروف مسی، مسگربازار بی رونق است


از راسته ای که مسگری بوده، حالا تنها نامی به یادگار مانده است.  دو دهه پیش وقتی از خیابان مطهری وارد بازار رشت می شدید؛ صدای تَقُ و تَقِ چکش مسگران بر ظروف مسی گوش فلک را کر می کرد. اما حالا،  تک و توک مس های چکش خورده زنجان و اصفهان تمنای مشتری دارند.

راسته ای که دو دوهه پیش کوره های مس سازیش، رخسار قرمز مس را سفید می کرد، به دستور شهرداری یک آن همه کوره هایش برچیده شد. حالا نه قلع سایی بر ظروف قدیمی مسی مانده و نه جیب مشتری از پس قیمت گزاف  دیگ های مسی بر می آید.

مسگرانی که سحرگاه بر کوره ها می دمیدند

یکی از کسبه این راسته می گوید: سابق میانه مسگر بازار پر بود از کوره های مسگری. صاحبان این شغل از ساعت 5صبح پای کوره عرق می ریختند و چکش می زدند وقتی قلع و تیزاب و  «کیسِ لاته» برای سفید کردن داخل مس ها داغ می شد، یک آن، بخار بدی از ترکیب مواد شیمیایی به هوا بلند می شد.

حسن مقدم می افزاید: در گذشته در بافت بازار واحدهای مسکونی نبود برای همین مسگرها سحرگاه کار خود را شروع می کردند تا دیگر کسبه که دیرتر می آمدند، سر و صدا و بخارهای قلع آزارشان ندهد.

او تصریح می کند: تصور کنید مس به این سختی بخواهد با چکش حالت پیدا کند. بیشتر مسگرها بعد از عمری دمیدن در کوره و چکش زدن روی مس، شنواییشان ضعیف می شد و از ناحیه ریه هم آسیب می دیدند.

راسته مسگر بازار، حالا جولانگاه، کفش و لباس شده.  با این حال هنوز یکی دو مغازه  هستند که  یا پذیرای  مس های قدیمی سیاه شده اند و یا سرخی  مس زنجان را  به رخ مشتری می کشند.

کوره های مسگری  بیرون شهر منتقل شدند

«فریبرز یزدان پناه» مغازه داری در این راسته است که بصورت محدود مس تولید می کند. البته کوره اش را  در مسگر بازار برچیده  و در حوالی انزلی سرپا نگه داشته است. مغازه اش پر است از ظروف مسی قدیمی و جدید. حتی مس هایی که دیگر کمتر کاربرد دارد؛ آفتابه و لگنی که سر سفره های اعیانها برای دست شستن استفاده می شد، قابدانی که مخصوص کشیدن آب از چاه خانه ها بود، تشت های مخصوص پختن دوشاب و مجمّه هایی که برای خونچه های عروس طبق کشی می شد.

زنی در هیاهوی مشتری، ماهی تابه ای سیاه و کج شده  را برای سفید کردن نزد او آورده، بازمانده ای از جهیزیه مادر مرحومش. خودش می گوید: مادرم «فاطمه حسین پور»، وقتی زنده بود تمام ظروف مسی اش را فروخت و قابلمه های فلزی خرید. تازه این ماهی تابه کوچک را در انبار خانه اش پیدا کرده  و می خواهم به یاد مادر مرحوم سفید کنم.

رضا شانه چیان لابه لای ظروف آشپزخانه از جنس روی، مس های زنجان و اصفهان می فروشد. خودش سازنده نیست ولی پدربزرگش مسگر بوده، او حالا پذیرای ظروف مسی قدیمی مردمی است که برای سفید کردن به نزدش گرو گذاشته اند.  کوره قلع سای او نیز بیرون شهر است.

مزایا و معایب  استفاده از ظروف مسی

او در این باره می گوید: دهه 70 بود که شهرداری و اداره بهداشت، در راستای جمع آوری مشاغل آلاینده دستور جمع آوری کوره های مسگری را دادند. بخار اسیدیته ای که برای سفید کردن استفاده می شد، به شدت خطر آفرین اعلام گردید. حالا در حد یکی یا دو کارگاه سفیدگری، خارج از شهر فعالیت می کنند.

این مسگر جوان، در مورد خواص استفاده از ظروف مسی برای بدن توضیحاتی ارائه داده و بیان می دارد: استفاده از مس برای جبران کم خونی و جلوگیری از بیماریهای مفصلی بسیار مفید است بشرط آنکه قلع آن از بین نرفته باشد زیرا مس های زنگار گرفته خطرناک هستند. شانه چیان  در همین راستا جزوه ای هم آماده کرده و به مشتریان می دهد.

وی با اشاره به حمایت سازمان میراث فرهنگی و صنایع دستی از مسگرهای اصفهان و زنجان می گوید: چرا نباید شهرداری و میراث فرهنگی از تولید کننده های استان حمایت کنند. ترویج همین هنر می توانست در راسته مسگر بازار رشت یک بافت گردشگری  ایجاد نماید.

فراز و فرود مسگری در گیلان

یک دکترای باستان شناسی،  به پیشینه صنعت مس در گیلان اشاره دارد و می گوید: فلز مس در خاک گیلان از گذشته های بسیار دور موجود بوده و حتی یکی از دلایل سبزی آب دریای کاسپین به دلیل وجود همین آلیاژ است. در گیلان معدن مسی هم به نام چاله مس داشتیم.

دکتر میرصالحی می افزاید: در حفاری های باستان شناسی دست ساخته هایی از جنس آلیاژ مفرغ یافت شده است. ولی در دوره اسلامی به دلیل ممانعت های شرعی استفاده از طلا و نقره ، شاهد تولید ظروف مسی هستیم.

وی به حفاری های «قلعه صلصال» تالش اشاره می کند و می افزاید : در این قلعه، ابزارهای مسی دوره سلجوقی یافت شده و این یافته ها، پیشینه  مسگری در گیلان را تقویت می کند.

این کارشناس میراث فرهنگی یادآور می شود که مسگری در گیلان بیشتر صنعتی کاربردی بوده تا تلفیقی از هنر و صنعت. صنعتی که بیشتر در قالب ظروف کاربردی ماند و نتوانست همانند شهرهای فلات مرکزی ، مانند اصفهان در عرصه قلم زنی و هنرهای تزیینی هم وارد شود.

میرصالحی همچنین اذعان دارد: گیلان صنعت مسگری خود را  در دهه 1340 از دست داد. در واقع دهه 1370، مسگری در حوزه تولید ظروف کاربردی، نفس های آخر را می کشید.

وی تاکید می کند: تولید روزافزون ظروف آلومینیومی به دلیل وزن سبک، ارزانی و استفاده راحت در شست و شو، موجب افول مسگری شد. همچنین مردم به تجربه دریافتند که مسی که لایه قلع اندود آن از بین رفته؛ بسیار سمی و گاه کشنده است. در نهایت، خود مسگرها به مشاغل دیگر روی آوردند.

در حال حاضر قیمت یک قابلمه مسی یک نفره، 25هزار تومان است. و اگر یک خانواده 4نفره تنها بخواهد یک دیگ مسی تهیه نماید، می باید بیش از 70هزار تومان هزینه بپردازد. هزینه تردد و واسطه گری مس های زنجان و اصفهان، هم قیمت خرید را افزایش می دهد.

 حالا اگر هزینه سفید کردن هر ظرف مسی را -که بسته به ابعاد و میزان زمان استفاده  قیمت آن متغیر است، به قیمت تمام شده اضافه نماییم، طبیعی است که جیب طبقات متوسط جامعه هم از پس  خرید ظروف مسی برنمی آیند.

 

تهیه و تنظیم: مهری شیرمحمدی 26/3/95

 

آغاز تعطیلات تابستانی و کلاس های اجباری زبان برای کودکان


عصر یک روز بهاری. حیاط یکی از آموزشگاه های زبان خارجه در خیابان معلم رشت مملو از مادرانی است که کودکان خود را به این موسسه سپرده اند. این موسسه تنها کودکان پیش از دبستان را پذیراست و زمستان و تابستان نمی شناسد. والدین روی نیمکت های حیاط انتظار کودکانشان را می کشند تا زمان کلاس به اتمام رسد. هرکدام از آنها با افتخار در مورد پیشرفت کودکشان در یادگیری زبان انگلیسی سخن می گویند.

زوال دوران کودکی پشت نیمکت های یادگیری زبان خارجه

یکی از این مادران می گوید: استفاده از فضای مجازی، بخشی از واقعیت دنیای امروز ماست و کسی که زبان انگلیسی نداند، از زندگی  و پیشرفت در جامعه عقب می ماند.

وی در مورد متد آموزشی در مدارس می گوید: هنوز در سیستم آموزش و پرورش کشور ما به یادگیری زبان انگلیسی اهمیت داده نمی شود به همین دلیل هم هست که نسل ما با وجود گذراندن درسهای زبان انگلیسی از راهنمایی تا دانشگاه، هنوز قادر به کاربرد این زبان نیست.

این مادر، از ناکارآمدی معلمان زبان در مدارس و حذف درس فوق زبان در مقطع ابتدایی با بخشنامه آموزش و پرورش گلایه دارد و روشهای آموزش سنتی را از دیگر عوامل ناموفق بودن دانش آموزان در یادگیری زبان خارجه برمی شمارد و عقیده دارد؛ باید از همان کودکی وقتی هنوز زبان مادری برای کودک ملکه نشده،  فراگیری زبان خارجه به عنوان زبان دوم آموزش داده شود و این وظیفه پدر و مادر است که از همان کودکی بفکر آینده فرزند خود باشند.

کلاس تمام شده و شادی 8ساله، از پله های آموزشگاه پایین می آید. او از 4سالگی به کلاس زبان می آید ولی بقول مادرش هنوز هم نخواسته این فضا را بپذیرد و درک کند که والدین همه این سختی ها را برای آینده او متحمل می شوند.

 بی رغبتی را می توان در نگاه ناشادش خواند. کیفش را به مادر سپرده و به طرف دوستش می رود که به مقطع بالاتررفته. تازه  دارد  اسباب بازی جدیدش را توصیف می کند که مادر دستش را  کشیده  و می گوید: « بدو دختر دیر شد، هنوز شام درست نکردم. اگر امتحانت را خوب داده بودی، الان باهم توی یک کلاس بودید »

یکی از مادرانی که از سن 5سالگی فرزندش را به کلاس زبان فرستاده، حالا در سن 10سالگی او پشیمان است که چرا در سن پایین اقدام به چنین کاری کرده است. وی هرچند از پیشرفت های فرزندش در فراگیری زبان و علاقه بیش از حد فرزندش به زبان خارجه بسیار راضی است، اما نگران همشاگردی های بالغی است که با فرزندش همسطح هستند.

الگوپذیری از همکلاس های بزرگسال و بلوغ زودرس

او که در طی این سالها اجازه نداده بین مدرسه و کلاس های زبان دخترش وقفه ایجاد شود؛  در این باره می گوید: بجز استرسی که فرزندم دچار شده، طی این سالها فشار مضاعفی برای فراگیری همزمان متون درسی خود و انگلیسی متحمل  شده است.

 حالا او نگرانی دیگری هم دارد؛ دخترش با کسانی همکلاس شده، که هیجانات دوره بلوغ را دارند او نگران الگو پذیری دخترش در سن پیش از بلوغ است او علائم بلوغ زودرس را هم در دخترش مشاهده کرده .

این مادر  با اینکه ترجیح می دهد در تداوم کلاس زبان وقفه ایجاد نماید، ولی معلم زبانش تاکید دارد که وقفه موجب فراموشی واژگان می گردد. او نگران و دودل، پیرو خواسته معلمی می شود که به او پیشنهاد داده  از قرص هایی که بلوغ را به تاخیر می اندازد؛ استفاده کند.

اجبار به نونهالان برای فراگیری زبان

تب یادگیری زبان انگلیسی به حدی در جامعه بالا رفته که کودکان خردسال نیز به کلاسهای زبان آموزی فرستاده می شوند و حتی مهدهای کودکی که دارای کلاس زبان هستند؛ بیشتر مورد توجه والدین قرار می گیرند.

اینکه این کلاسها تا چه  حد کیفیت آموزشی دارد؛ مورد بحث نیست، بلکه عدم توجه به علاقه، انگیزه و ضرورت یادگیری کودک در سن پیش از دبستان است.

مدیر یکی از آموزشگاه های زبان در خیابان رشتیان از شیوه های نوین این آموزشگاه در تدریس می گوید و یادآور می شود: برای مقطع دبستان و پیش از دبستان چه برای دختران و چه برای پسران از معلم خانم بکار گیری می شود تا کودک با عطوفت های مادرانه معلم، ترس از کلاس زبان را نداشته باشد.

وی همچنین تاکید دارد: در این مقطع سنی، خبری از امتحان نیست و نوآموزان در کلاسهای 7تا 8نفره عمدتا با بازی و شعرخوانی زبان انگلیسی می آموزند.

با این حال این مدیر با سابقه، متذکر می شود که بیش از 60درصد کودکان و حتی نوجوانان با اصرار والدین در کلاسهای زبان ثبت نام می کنند. وی همچنین ترس ها و استرس های کودکان در مقطع دبستان و پیش از دبستان را یادآور می شود و تصریح می کند: ما نوجوانانی داریم که از کودکی به  اصرار والدین به کلاس های زبان آمده اند،  با اینکه در مقطع دبیرستان هستند و از نظر درسی هم پیشرفت زیادی دارند، از اصرار والدین برای تداوم در این کلاس ها گله دارند و اصلا دوست ندارند به کلاس زبان بیایند. نفرت از زبان خارجه خاطره این نوجوانان است که حالا مجبورند در مدرسه آموخته هایشان را دوره کنند نه اینکه چیز جدیدی بیاموزند.

انگیزه هایی که در اثر اجبار نابود می شود

یک مربی زبان هم در این باره می گوید: مهمترین نکته در یادگیری زبان، ایجاد انگیزه است و وقتی والدین کودکان را برای یادگیری زبان دوم تحت فشار می گذارند؛ انگیزه های کودک را می کشند.

سارا خداوردی می افزاید: یادگیری زبان دوم می باید یک تجربه مثبت و آرامش بخش باشد، فشار آوردن بیش از حد به کودک، موجب مقاومت وی در برابر یادگیری می شود. ولی عمده موسسات زبان انگلیسی بنگاه اقتصادی شده اند. اگر از روشهای جدید آموزشی هم استفاده می کنند؛ برای جذب بیشتر مشتری  و کسب درآمد است.

یک استاد مطالعات فرهنگی هم می گوید: هر چند آموختن زبان دوم، پنجره ای برای آشنایی با دیگر فرهنگهاست، اما والدینی که در سنین دبستان و پیش از دبستان، فرزندان خود را به زبان آموزی می فرستند؛ دوران کودکی آنها را به زوال کشانده و زودتر از موعد کودکان را وارد دنیای بزرگسالی کرده اند.

عباس ایمانی می افزاید: بخشی از رشد اجتماعی و خلاقانه کودکان در سنین کودکی رخ می دهد  درگذشته بازی با همسالان  و بازیهای گروهی در کوچه، بخشی از این نیاز را برطرف می کرد. با از بین رفتن این فضا، عملا کودکان در فضای محصور آپارتمانها وارد دنیای مجازی می شوند. تقلید  رفتن به انواع کلاس های آموزشی، آن هم بدون درنظر گرفتن ویژگی های منحصر به فرد دوران کودکی، درحقیقت موجب سلب بخشی از حقوق کودکان می گردد. کودکانی که می باید زودتر از موعد برای دوران بزرگسالی کسب تجربه کنند.

 

با شروع گرمای تابستان، انواع و اقسام پوسترهای تبلیغاتی کلاسهای زبان ویژه کودکان جلوی درب خانه ها توزیع می شود. آیا  به اجبار بردن کودکان در  فضاهای آموزشی فراگیری زبان خارجه، بدون در نظر گرفتن شرایط روانی و توانمندی کودک، از مصادیق بارز کودک آزاری نیست؟! کودکانی که این روزها در فضای خانواده تک فرزندی  و کم امن محیط کوچه و خیابان، عمدتا با دوستان خیالی خود همبازی می شوند؛ حالا با گرم شدن هوا،  به اجبار باید به آینده  بزرگسالی خود بیاندیشند و به کلاس هایی فرستاده می شوند که با زبان مادریشان نامانوس است. و والدین ناخواسته، ترس از دنیای بزرگسالی را از همان کودکی در ذهن فرزندان نهادینه می کنند.

تهیه و تنظیم: مهری شیرمحمدی 24/3/95

بوی کافور، بوی یاس دمی با 4 زن که عمری را با مرده ها سپری کرده اند


اینجا، 4زن میوه ممنوعه  دنیا را از تو بازپس می گیرند تا بی هیچ تعلقی به خلد برین بروی. برای این زنها، هستی و نیستی به اندازه یک چشم برهم زدن فاصله است.  با اینکه زندگی را دوست دارند اما دل بسته دنیا نشده اند؛ می دانند که ممکن است آنی که زندگی روی خوش به تو نشان داده، مرگ کوبه سرخوشی ات را به شدت بکوبد.

با اینکه زن مایه زندگی، تولد و زایش است، اما این زنان ، بر دفتر زندگیت آب  می ریزند. جوری لالایی خواب ابدی برایت زمزمه می کنند؛ که انگار در این دنیا نزیسته ای. بی اختیار گوش به نجوای قرآن و دعایشان می دهی که در موقع تغسیل بدرقه خوابت می کنند.

اینجا حمام آخرت است. روزی که لاجرم همه ما به آن پا می گذاریم، اما نه با پای خود. در این حمام زحمات زیادی برای ما می کشند، با چشم بسته می بینیم، اما  زبان الکن است از اندک تقدیری. چه خوب است پیش از آنکه آنها ما را ملاقات کنند، ما به دیدارشان شتافته و برای زحمتی که در زمانی نامعلوم برای ما می کشند؛ از غساله ها تشکر کنیم.  افرادی که در آخرین روز دنیا پاکمان می کنند تا به ملاقات خدا برویم.

در ماهی که ماه خدا توصیف شده ، به دیدارشان می روم، در سازمان آرامستان رشت. ته باغ رضوان. صدای آمبولانس حمل متوفی، سکوت دیار خفتگان را می شکند. در میان شیون و زاری بازماندگان، درب سالن عروج باز می شود و من نیز به داخل می روم.

 غساله های سازمان باغ رضوان، تازه یک متوفی را کفن پیچ کرده اند، که پیمانه عمر دیگری به سر آمده. مادری نه چندان مسن و فرزندانش اشکبارش پشت شیشه، از او حلالیت می طلبند.

غساله ها اما درب را به روی فرزندان می بندند، کسی را یارای ورود نیست، تا چهارمین شست و شو هم با آب خالص تمام شود. پارچه کفن تمام شده و آن یکی که مسن تر از بقیه است با تماس تلفنی به بخش اداری، پارچه سفید طلب می کند. 20 سال در این شغل است. نگاه کنجکاو مرا دنبال می کند و می گوید: آخرش همه دارایی مان همین 14متر پارچه است که کم آمده.

از اموات نمی ترسد. حتی وقتی که 15ماه، به تنهایی روزی 13مرده را تغسیل می داد.  با خنده می گوید: چرا بترسم، این زبان بسته ها بی ضررترین موجودات هستند، از زنده ها باید بیشتر ترسید. بعضی وقتها خانواده متوفی جنازه را از زمین برنداشته، همینجا با هم دعوا می گیرند و بهم زخم زبان می زنند.

او ادامه می دهد: اگر این شغل را دوست نداشتم، عمری را  با آنها سپری نمی کردم. بعضی وقتها آنقدر کارمان زیاد است که وقت فکر کردن به مشکلاتمان را هم نداریم.

 خانواده و عروس های من با شغلم کنار آمده اند. تنها نگرانی من دخترم است که شغل من روی ازدواجش تاثیر گذاشته است. تنها از این می ترسم که اجل مهلتم ندهد و خوشبختی تنها دخترم را نبینم.

این غساله پرسابقه  با وجود آنکه مستاجر است، تنها از آرتروز زانو و دیسک کمر شکایت دارد. داغ فرزندش او را تکیده کرده و با نگاهی نافذ می گوید: وقتی جوانی را شست و شو می دهم به یاد فرزندم می افتم که بر اثر سرطان خون فوت شد.

یکی دیگر از غساله ها، بعد از زلزله  مهیب تابستان 1369منجیل وارد این شغل شده است. آن زمان او و چند نفر دیگر را از رشت به منجیل اعزام کردند، تا در تغسیل و کفن متوفیان در زلزله امداد رسانی نماید. او مرگ های دسته جمعی را  به چشم دیده است، خشم زمین را که یک آن خیلی ها را فروبلعید. این زن 56ساله هم مرگ فرزندش را به چشم دیده است.

او بعد از چند سال وقفه، دوباره به این شغل آمده است. به درآمدش احتیاج دارد و می گوید: بعد از اینهمه سال کار کردن در شغلی که فرسایش روحی دارد؛ هنوز مستاجرم، تنها انتظار ما از مسئولان این است که کمی به وضعیت زندگی ما رسیدگی شود. من که در این دنیا بجز سختی چیزی نچشیدم، امیدوارم خدا آن دنیا بمن آسایش دهد.

دو غساله دیگر تازه کارند، یکی بیش از یک سال و دیگری از سال 93 با سازمان قرارداد بسته است. بانویی که تازه کار است اصلا دوست ندارد در مورد شغلش حرف بزند.

آن دیگری می گوید: من با پای خودم به این شغل آمدم،  نیاز مالی هم ندارم. چون از مرده ها می ترسیدم، این شغل را پذیرفتم، صدای آمبولانس حمل متوفی را که می شنیدم، از ترس خوابم نمی برد.

در میان تعجب من می خندد و می گوید: ترس از مرگ در میانه سالهای 1390 مرا به سازمان باغ رضوان کشاند، ماه های اول فقط پشت شیشه می ایستادم و به کار غساله ها نگاه می کردم، از بوی کافور بدم می آمد، شبها خواب مرده هایی را می دیدم که تغسیل داده شده اند.

این بانوی جوان ادامه می دهد: سازمان خیلی دوست داشت من به عنوان غساله کار کنم ولی من قبول نمی کردم، کم کم داوطلبانه کمک می کردم ولی  به مرده ها دست نمی زدم. هنوز بعد یک سال یک میت را هم نشسته بودم.

او اولین میّتی را که به تنهایی شسته به یاد می آورد و می گوید: اولین تغسیلم کاملا اتفاقی بود. هیچکدام از غساله ها آن روز نبودند و مدیریت سازمان از من خواست تا دختر جوانی را که در اثر تصادف دچار سوختگی شده بودم، تغسیل کنم. برایم خیلی سخت بود.

او هنوز هم از مرگ می ترسد ولی نه به اندازه گذشته. برای خودش هم عجیب است که چگونه با این شغل کنار آمده است. او می داند که مرگ بسیار به همه نزدیک است و بقول خودش هر روز و هر لحظه به فلسفه وجودی مرگ و زندگی فکر می کند. حالا طعم زندگی را بهتر می چشد، قدر عزیزانش و پدر و مادرش را بیشتر می داند و بیشتر به دیگران محبت می کند. او توانسته خانواده اش را مجاب کند و حالا دیگران با شغل او کنار آمده اند، حتی چند نفر از دوستان هم دانشگاهیش  به شغل او احترام می گذارند. شغلی که به گفته خودش حالا تنها به قصد ثواب ادامه می دهد. این دانشجوی شاغل نگذاشته شغلش بر رفتار و مناسبات خانوادگی اش تاثیر سوء بگذارد.

 برای امواتی که تغسیل داده، روزهای پنجشنبه دعا و قرآن می خواند و در حین تغسیل هم برای متوفی آرزوی آمرزش گناهان دارد.

 وقتی دختران جوانی که هم سن فرزند 13ساله اش است، می شوید؛ به ناگاه دلش شور فرزندش را می زند و به خانه تلفن می زند. به خانه هم که می رسد، وقایع آن روز را برای همسرش تعریف می کند. همسرش در کار جواهرات است . به شوخی می گوید: شوهرم دست به زر می زند و من دست به خاک.

بین این 4زن، چشم و همچشمی هایی از نوع زنانه نیست. بقول خودشان دوستان صمیمی اند و سنگ صبور  غم و شادی یکدیگر.

حالا چندمین متوفای آن روز را هم غسل داده اند، درب غسال خانه باز می شود و فرزندان متوفا شیون کنان بر سر جنازه مادر می روند، چهره مادرشان را می بوسند. در میان آخرین وداع ها، یکی از دختران خیلی بی قرار است و مرتب از مادرش می خواهد تا او را ببخشد زیرا نتوانسته در زمان حیات به دیدنش برود. مادر اما آرام خوابیده و با زبان سکوت از غساله هایی که او را برای سفر آخرت آماده کرده اند؛ تشکر می کند.

 آفتاب ظهر خرداد ماه، به نیمه رسیده است، غساله ها هنوز دمی نیاسوده اند، که دوباره صدای آژیر آمبولانس می آید.  دوباره بخار آب داغ، بوی کافور، بوی صدر و شستشوی چندین متوفی که سنگینی جسمشان دست خودشان نیست  برای روزه داران  غساله  سخت و طاقت فرسات و سختی این شغلی که روزگاری مردم به نیت ثواب داوطلب آن می شدند، حالا پشت سالنی که ورود به آن ممنوع است؛ پنهان مانده.

تهیه و تنظیم: مهری شیرمحمدی 23/3/95

حمام حاج آقا بزرگ تنها حمام میراثی رشت که کاربری خود را حفظ کرده است

در گذشته هر محله یک سلول مستقل بود و تمامی نیازهای ساکنان محله را برطرف می کرد. مسجد،  حمام و گورستان در هر محله ای یافت می شد.

رشت در حوالی سالهای 1276 هجری قمری، 17حمام عمومی داشت. رابینو، کنسول انگلیس در رشت(1331 هجری خورشیدی) تعداد این حمام ها را 35 باب  ذکر کرده است.

 کم کم حمام های نمره و خصوصی هم اضافه شدند، و 10باب حمام نمره تا دهه چهل ساخته شد.

 با شکل گیری شهرسازی نوین، بیشتر خانه هاصاحب حمام خصوصی شد. وقتی تون حمام با جیب مشتری گرم نشد، حمام ها  هم یکی پس از دیگری تخریب  شدند.

قدیمی ترین حمام رشت هنوز باز است

تنها حمامی که  در رشت تون حمامش با گاز شهری پِت پِت می کند، «حمام حاج آقا بزرگ» در محله آفخراست. البته این حمام نیز به لحاظ ساختمان وضع خوبی ندارد. بخش زنانه آن کاملا تعطیل و تنها بخش مردانه و نمره در ساعت های مشخصی از روز باز است.

 برخی اهالی محله آفخرا، قدمت حمام حاج آقا بزرگ را بالای 130سال عنوان می کنند. صاحب یک اتوشویی سازنده آن را «حاج آقا بزرگ» نامی نسبت می دهد که از مالکان بزرگ فومن بوده است.

با اینکه این حمام بعدها به خانواده «داوود زاده» نامی فروخته می شود، ولی مالک جدید نگذاشت نام بانی و سازنده حمام از بین رود. هنوز هم سردر این حمام به نام «حاج آقا بزرگ» کاشی خورده،  حتی کوچه باریکی که درب بخش زنانه از آن باز می شد، توسط شهرداری رشت به نام حاج آقا بزرگ نامگذاری شده است.

کاشی کاری های نفیس حمام حاج آقا بزرگ

حمام حاج آقا بزرگ از معدود حمام هایی بودکه زنانه و مردانه آن همزمان باز بود. وسعت دو هزار متر مربعی این حمام چنین امکانی را فرآهم می آورد. بعدها  با ورود گاز شهری، این حمام نیز گاز کشی و بخشی از سربینه و حوض  و استخر روباز آن تبدیل به حمام نمره شد.

مهمترین ویژگی میراثی این حمام، نقاشی ها و کاش کاری های مختلفی از تصاویر حکام وقت بوده که بخشی از آن به مرور زمان و تغییرات در بنای داخلی، از بین رفته است.  اما هنوز برخی از کاشیکاری ها و نقوش در قسمت مردانه جلب توجه می کند. بخشی از این کاشیکارها در ورودی حمام نظر هر رهگذری را جلب می کند.

حمامی با سقف سفالین

بنای این حمام از بیرون، شباهت زیادی به حمام های استان های مرکزی ندارد. به عنوان نمونه، به جای آنکه بییننده چندین پله به سطح پایین برود تا به داخل حمام برسد، برعکس  چند پله از سطح زمین بالاتر است. از گنبدهای متعدد حمام های فلات ایران هم خبری نیست. حمام سقفی پوشیده از سفالهای قرمز، درب و پنجره های چوبی با رنگ آبی لاجوردی و چوب های تراش خورده زیر سقف دارد که  معماری  اصیل گیلان را باز می تاباند.

کهنسالان محله آفخرا از استحکام زیاد این حمام حرف می زنند. گویا استحکام بقدری بوده که با وجود قدمت و رطوبت بالا،  در زلزله مهیب سال 1369 منجیل و برف سنگین سال1382، حمام آسیبی ندیده است.

با این وجود گشتی در چهار سوی این حمام که از سه کوچه ابعاد آن قابل رویت است، می توان فرسودگی پی، بخش از سقف قسمت زنانه و  ترک های عمیق دیوارهای ضلع جنوبی را دریافت.

چند سال پیش این حمام نیز بسته شده بود ولی یک سالی است به همت یکی از وراث دوباره باز شده است.

عدم دخل و تصرف در حمام هایی که سرقفل هستند

به گفته کارشناس مسئول ثبت بناهای تاریخی میراث، معماران بومی گیلان  فن ساخت حمام را کمتر می دانستند. بیشتر حمام هایی که در گیلان ساخته شده، بخاطر نوع معماری داخلی، توسط غیر گیلانی ها ساخته شده است. مالک حمام شخص دیگری بود و سرقفل آن به گیلانی ها واگذار می شد.

دکتر مهدی میرصالحی، می افزاید: حمام هایی که در گیلان بدین شکل باقی مانده و به آنها رسیدگی نمی شود، به این دلیل است که هم مالک اصلی و هم سرقفل دار، به رحمت خدا رفته و حمام بین چندین ورثه سرقفل دار و مالک دست به دست شده است.

با اینکه چند سالی است میراث فرهنگی گیلان، اطلاعات اولیه حمام حاج آقا بزرگ را جمع آوری کرده ، ولی هنوز اقدام عملی برای ثبت یک بنای بالای 100 سال صورت نگرفته است.

تصور استفاده از حمام های عمومی در حالی برای نسل کنونی غیر ممکن است،  که بهسازی این گونه حمام ها در کشورهای گردش پذیر، خود نوعی جاذبه توریستی محسوب می شود. این کشورها توانسته اند با بهسازی و اندکی تغییر کاربری، همچنان کاربری حمام های میراثی خود را حفظ کنند.

50درصد هزینه های مرمت حمام های تاریخی از سوی میراث فرهنگی تامین می شود

سازمان میراث فرهنگی کشور نیز اخیرا دستورالعملی به منظور حمایت از حفظ حمام های تاریخی به استانها  ابلاغ نموده است.

دکتر محمد حسن طالبیان، معاون میراث فرهنگی کشور در این باره می گوید: به منظور حفظ و ادامه حیاط حمام های تاریخی، میراث  برنامه های تشویقی و حمایتی دارد. اگر حمام های تاریخی عملکرد اصیل خود را همچنان داشته باشند، از آنها حمایت خواهیم کرد.

معاون میراث کشور یادآور می شود: سازمان اعتباری برای خرید حمام های تاریخی  و حفظ همان کاربری ندارد ولی می تواند 50 درصد هزینه های مرمت و بهسازی را به کمک بکارگیری کارشناسان  سازمان تقبل نماید.

وی تاکید می کند: برنامه حمایتی شامل حمام هایی است که کار کرد خود را  با استفاده از نیاز روز دنیا همچنان داشته باشند و از فضای پیرامون آن نیز استفاده بهینه نماید.

ولی بعید است این دستور العمل برای حمام های گیلان اثر بخش باشد. بیشتر حمام های گیلان، مشکل سندی دارند بدین صورت که مالک اصلی سرقفل را به دیگری واگذار کرده و  در طی زمان، چندین ورثه به مالک و سرقفل دار اضافه شده اند. دکتر طالبیان در پاسخ به این سئوال که برای اینگونه حمام ها چه برنامه ای دارید، می گوید: سازمان برنامه مشخصی برای اینگونه حمام ها ندارد. ممکن است این حمام ها را هم گروهی خریداری کرده و با رفع مشکل سندی،  بتوانند کاربری خود را حفظ نماید. ولی پیش شرط 50درصد هزینه های حمایتی سازمان تنها  برای حمام هایی است که کاربری خود را تداوم دهند.

حمام حاج آقا بزرگ کاربری خود را افتان و خیزان حفظ کرده،  این حمام در بافتی قرار دارد که چند مهمانپذیر ثبت شده میراثی را هم پذیرای مسافران است. افزون بر آن با توجه به پیاده راه شدن میدان مرکزی شهر رشت، خود سازمان میراث فرهنگی می تواند پیشقدم خرید و ثبت میراثی و همچنین حفظ کاربری حمامی باشد که به گفته ی اهالی بخاطر غُرغُر پیرزنی ساخته شد.

برخی منابع از جمله، کتاب «رشت شهرباران» نیز به این نکته اذعان دارند که آقا بزرگ روزی از گذر آفخرا می گذشت و «پیرزنی را دید که بقچه و تاس و تشت  بدست بر دیواری تکیه زده و غر غر می کند که لعنت بر پولدارهای این محل که یک حمام اینجا نمی سازند! و آدم مجبور می شود این همه راه را تا سید ابوالقاسم برود.»

 

تهیه و تنظیم: مهری شیرمحمدی8/3/95

 

 

احیاءمیدان تاریخی رشت؛ بازآفرینی قدیمی‌ترین میدان رشت/ «سبزه میدان» به دهه ۴۰ بازمی گردد

احیاءمیدان تاریخی رشت؛

بازآفرینی قدیمی‌ترین میدان رشت/ «سبزه میدان» به دهه ۴۰ بازمی گردد

 

برعکس عصرها -که پاتوق بازنشسته هاست- آفتاب دم صبح، تنها رهگذران را در سبزه میدان رشت می بینی. تجمع کبوتران اما، زیر درختان تنومند آزاد  و انبه، همیشگی است. صَده هاست تنها عنصر دست نخورده در قدیمی ترین میدان مرکز استان گیلان، کبوترانی اند که همُّ و غمِّ یافتن دانه، فکر  پرواز را از یادشان نبرده. با اینکه روزانه از دست رشتی ها گندم برمی چینند، ولی تن به قفس قناری نمی دهند.

بیش از 8ماه است صدای پُتک و تیشه در این میدان شنیده می شود، سنگ و سیمان و بتن. و نیمکت هایی که برچیده شده. حالا میدانی که برای رشتی ها نوستالژی تاریخی دارد؛ توسط شهرداری رشت در حال  بهسازی است.

نیمکتی هایی که پیرمردها و پیرزنهای زیادی را به جان  پذیرفته تا شنونده خاطرات تاریخ  پرفراز و نشیب رشت باشد؛ از نطق میرزا تا سربریده اش، کشتار وسیع مردم توسط قزاق وطنی و بلشویکی- که وعده جامعه یکسان سر داده بود-  فرار گسترده رشتی ها ناشی از دست به دست شدن رشت زیر آتش  توپ های  روس و انگلیس . شهری که به شب نشینی هایش شُهره بود،  مردمانش شبانه جان بِدَر بردند. کمتر از دو ماه، جمعیت رشت نصف شد.

پایه های قدر قدرت رضا خان که مستحکم شد، به فکر شهرسازی نوین افتاد تا مهاجران رشتی و تجار را برگرداند. اما، سالهای پس از سرکوب نهضت جنگل و شهرداران نظامی و فرمایشی که یکی یکی منصوب می شدند؛ خفقانی در شهرایجاد کرد. در آن سالهای غم بار، تنها «سبزه میدان» گوش شنوایی داشت برای نجوای این حوادث تلخ. گوشی انباشته از حوادثی که  اجازه  نشر در هیچ کتاب و روزنامه ای نداشت.

اولین محل تجمع و تفریح مردم رشت، حوادث تاریخی زیادی را به  جان خریده، هرچند امروز وفور باغ و گل را در ابتدای محله «کیاب » نمی بینید، ولی یک آن می توان تصویری را که «یان کولارژ»، تکنسین چک تبار نهضت جنگل، از سبزه میدان ارائه داده، در ذهن تداعی کنید و همنوا با  بلبلان لابه لای درختان شوی: «شب های سبزه میدان بسیار زیبا بود. فضای کوچکی  بود که تقریبا تمامی آن را باغی با هزاران گل سرخ خوشبو می پوشاند. در جلوی قهوه خانه و هتلی که متعلق  به یک یونانی بود، پشت میزهای کوچکی می نشستیم. جنب آن سینمایی نیز بود در قهوه خانه چای قهوه و آب خنک شیرین می نوشند. این جا مکان تجمع اروپایی هاست و ایرانیان نیز در بین آنها دیده می شود. بیشتر شب ها تا دیر وقت می نشستیم و درباره همه چیز صحبت می کردیم.( ص:202)

قدیمی ترین میدانی که در سال 90ثبت ملی شد

سبزه میدان، از معدود میادین شهری است که در توسعه های شهری ابعادش تغییر نیافته، بهار سال 1390و در یک اقدام غیر منتظر، شهرداروقت در حال کاهش ابعاد میدان بود تا به محدوده خیابان اضافه نماید! خوشبختانه، سازمان میراث فرهنگی استان مانع از اجرای آن شد. این حرکت نسنجیده منجر به یک اتفاق فرهنگی خوب شد و سازمان میراث فرهنگی بلافاصله اقدام به ثبت ملی سبزه میدان در فهرست مکان های میراثی کشور نمود.

البته میدانی که پیشینه ساختش به دوره ناصرالدین شاه قاجار می رسد؛ می باید زودتر ثبت ملی می شد. ولی تعلل میراث در بیست و چهارم خرداد ماه  سال 1390  به ثمر رسیدو  میراث فرهنگی استان گیلان توانست این میدان را به شماره 30261 جزو فهرست آثار ملی کشور به ثبت برساند.

سبزه میدان توسط چه کسی ساخته شد؟

جهانگیر سرتیپ پور، (شهردار منتخب 1330  شمسی) در کتاب نامها و نامدارهای گیلان، ساخت این میدان را به «محمد ولی خان تنکابنی» معروف به «نصرالسلطنه» نسبت می دهد، ولی در حقیقت این میدان توسط «میرزا قاسم خان والی»  ساخته و بعدها توسط نصرالسلطنه بازپیرایی گردید.

قاسم خان والی در زمان محمد شاه قاجار وارد دربار  و در زمان ناصرالدین شاه به قنسولگری تفلیس گماشته شد. وی پس از مدتی به همراه عباسقلی خان نوری برای تبریک جلوس تزار الکساندر دوم به روسیه رفت. اولین سمت قاسم خان والی بعد از اقامت 8ساله اش در روسیه، پذیرفتن حکومت گیلان بود.

یک پژوهشگر تاریخ رشت در باره قاسم خان والی می گوید: گیلان همواره ترمینال تردد روس و انگلیس بود و به دلیل وجود تجارتخانه های متعدد، ناصرالدین شاه کسانی را به عنوان حاکم این منطقه انتخاب می کرد که از کارکنان وزارت خارجه بوده و دست کم زبان روسی بلد باشند. البته در آن زمان وزارت خارجه نبود ولی تشکیلاتی  مربوط به نمایندگان ایران در خارج از کشور داشتیم. یکی از دلایل انتخاب قاسم خان برای حکمرانی گیلان،  حضور 8ساله اش در روسیه بود.

مهندس روبرت واهانیان می افزاید: قاسم خان والی یک شخصیت اروپا دیده تمام عیار بود حضورش در سن پطرزبورگ آن زمان- که مهد انواع هنرهای اروپایی بخصوص معماری بود- در نگرش قاسم خان تاثیر بسزایی داشت و وقتی حکمران گیلان شد، مصدر بسیاری از عمران و آبادانی ها نه تنها در رشت بلکه در کل گیلان شد.

وی تصریح می کند: اولین اقدام عمرانی قاسم خان در رشت، ساخت محلی برای تجمع و تفریح مردم بود؛ سبزه میدان در آن زمان باغی بود که مردم می توانستند در آن آزادانه به گشت و گذار بپردازند.

وی به اشتباه برخی متون تاریخی در انتساب ساخت میدان به نصرالسلطنه می گوید: این میدان زمانی ساخته شد که اصلا محمد ولی خان تنکابنی به دنیا نیامده بود.

واهانیان تاکید می کند: شکل هندسی و ابعاد مساحتی سبزه میدان در طول تاریخ دست نخورده باقی مانده و بررسی نقشه شهر رشت -که در زمان ناصرالدین شاه و توسط «مهندس ذوالفقارخان» کشیده شده این گفته را تایید می کند. البته به لحاظ فضاهای داخلی، نام میدان، فضای سبز، نصب المان و تندیس ها، بارها و بارها دستخوش تغییر شده است.

 

در زمان پهلوی دوم، تندیس فرح پهلوی بر روی یک ستون در گوشه سبزه میدان نصب شد، بعد از انقلاب این مجسمه برداشته شد و با روی کار آمدن شورای اول، نصب سردیس  4تن از مفاخر علمی شهر رشت بجای آن در دستور کار قرار گرفت. نصب سردیس شیون فومنی و احداث کتابخانه هم از جمله این تغییرات بود.

دهه 1360 و با حضور الماسی به عنوان شهردار، تابلویی به نام « سید جمال الدین اسدآبادی»، به نام میدان نصب شد. در تمام این سالها، کمتر مقام مسئول و شهروند رشتی از نام مذکور استفاده می کرد  تا در سالهای اخیر دوباره تابلوی سبزه میدان جایگزین شد.

بازگشت به  دهه40شمسی با بازآفرینی سبزه میدان

اواخر تابستان 1394شمسی پروژه بازآفرینی سبزه میدان کلید خورد تا تغییرات سالهای گذشته  سبزه میدان به شکل نخستین خود برگردد.

دکتر ثابت قدم، شهردار رشت، آذر ماه گذشته، با حضور در کمیسیون بهداشت و محیط زیست شورا، درباره این پروژه گزارش داد و یادآور شد؛  برای بازآفرینی سبزه میدان، 24 میلیارد ریال اعتبار نیاز است و این پروژه تنها یکی از 50پروژه ای است که در قالب سند بازآفرینی رشت کلید خورده است.

با اینکه پروژه پیاده راه سازی میدان شهرداری همزمان با بهسازی سبزه میدان کلید خورد، ولی این پروژه  ناتمام مانده است.

گویا نظارت گام به گام سازمان میراث فرهنگی گیلان در این پروژه مشهود تر است. کارشناس مسئول ثبت آثار تاریخی سازمان میراث فرهنگی گیلان، درباره هویت تاریخی این میدان می گوید: با توجه به اینکه این میدان در فهرست آثار ملی کشور به ثبت رسیده ، انجام هرگونه عملیات بهسازی  و مرمت می باید با نظارت کارشناسان میراث صورت گیرد.

دکتر سید مهدی میرصالحی، می افزاید: هرچند در ابتدای آغاز بکار این پروژه چنین هماهنگی صورت نگرفته بود، ولی هم اینک این بازآفرینی با نظارت کامل میراث فرهنگی در حال انجام است.

وی ضمن اشاره به تغییرات زیادی که در طول تاریخ در این میدان رخ داده، یادآور می شود: بازآفرینی کنونی بر اساس قدیمی ترین عکس موجود از سبزه میدان رشت در حال انجام است. در این عکس -که مربوط به دهه 40شمسی می باشد- دور تا دور سبزه میدان دارای ستون های بتنی است.

اعلام جمهوری میرزا در سبزه میدان

 یکی از اعضای کمیسیون فرهنگی شورای شهر رشت درباره هویت تاریخی سبزه میدان می گوید:  در بسیاری از شهرها، در شهر نشینی مدرن ایجاد سبزه میدان ها اجرایی شد، اما تفاوت باغ  رشت، وقوع یکی اتفاق تاریخی مهم در آن است و آن اعلام «اولین جمهوری آسیایی»، توسط میرزا کوچک خان جنگلی است.

رضا رسولی تاکید می کند: وقتی جنبش جنگل به ثمر رسید، میرزا کوچک خان ضمن بازگشت از جنگلهای غرب، اولین نطق خود را در این باغ انجام داد و اعلام جمهوری نمود.

عناصر الحاقی در سبزه میدان برچیده می شود

بهزاد نیک فهم، مدیر پروژه بازآفرینی سبزه میدان در رابطه با این بازآفرینی می گوید: کل مساحت سبزمیدان 29 هزار و 700 مترمربع است و هدف از این بازآفرینی برگرداندن میدان تاریخی رشت  به شکل اولیه خود است.

وی تاکید می کند: حفظ و تحکیم فضای تاریخی سبزه میدان با درنظر گرفتن فضاهای مورد استفاده برای قشرهای مختلف جامعه و تایید میراث فرهنگی استان گیلان سرلوحه این حرکت فرهنگی است.

نیکفهم تصریح می کند: بازآفرینی سبزه میدان با استفاده از مستندات تاریخی در حال اجراست؛ تصاویر باقی مانده از دوره پهلوی و همچنین عکس های هوایی و نقشه سبزه میدان که در دوره ناصرالدین شاه تهیه شده - مهمترین ملاک عمل ما در بازگرداندن این هویت است.

کف سازی با قلوه سنگهای صیقلی و ستون های بتنی

وی خاطر نشان می سازد: کف سازی سبزه میدان  همانند گذشته با قلوه سنگ های صیقلی در حال انجام است و پایه های بتنی عمودی نیز با استفاده از عکس های موجود مشابه سازی شده.

نیکفهم به عناصر الحاقی طی ده های اخیر در این میدان اشاره می کند و می افزاید: هر دو آبنما و سردیس ها الحاقی است ولی آبنمایی که سردیس 4تن از مشاهیر گیلان در آن نصب شده و همچنین سردیس شیون فومنی(شاعر گیلک سرا) و کتابخانه در این فضای فرهنگی می ماند و باقی عناصر الحاقی و از جمله آبنمای بزرگ برداشته می شود.

نیکفهم از احداث مبلمان جدید و بازپیرایی فضای سبز هم خبر می دهد  و در پاسخ به این سئوال که چه زمانی این پروژه به بهره برداری می رسد، تاکید می کند: این پروژه از نیمه شهریور سال گذشته آغاز شده و طبق زمان بندی، شرکت 10 ماه فرصت دارد تا پروژه به اتمام رساند.

مهندس نیکفهم اذعان می دارد: اجرای پروژه با توجه به رعایت ضوابط میراث فرهنگی و تایید این سازمان، از برنامه زمان بندی خود عقب نیست و 48 روز دیگر به بهره برداری می رسد.

وی به جلب رضایت میراث فرهنگی  اشاره نموده و تصریح می کند: تفاوت هایی در برخی جزییات  اجرای  پروژه وجود داشت که با تعامل میراث به یک همگرایی مناسب رسیده ایم.

تنها دغدغه مدیرپروژه ای که به بخش خصوصی واگذار شد- جابجایی برخی تاسیسات شهری در فضای سبزه میدان است و امیدوار است برای جابجایی این تاسیسات، شهرداری با دیگر ادارات تعامل نموده تا  شرکت بتواند در زمان مقرربه تعهدات خود عمل نماید.

 

تهیه و تنظیم: مهری شیرمحمدی 27/2/95