گلستان اندیشه ایرانی

این وبلاگ معرفی ایران و یادداشت های علمی و پژوهشی در این راستا را هدف خود قرار داده است

گلستان اندیشه ایرانی

این وبلاگ معرفی ایران و یادداشت های علمی و پژوهشی در این راستا را هدف خود قرار داده است

گرمای تابستان را به خنکای آبشار خاله نسا بسپارید




منطقه سیاهمزگی، یکی از مناطق حفاظت شده در استان گیلان است. زیبایی طبیعت این منطقه  در تابستان دو چندان می شود. دو آبشار ؛ خرمکش و آبشار خاله نسا در این محدوده  بسیار دیدنی است و تابستان هرسال مسافران زیادی را به سمت خود جذب می کند. هوای خنک کوهستان و خنکای آبشار ، تحمل بالارفتن از کوه را آسانتر می کند.

برخلاف آبشار خرمکش ،  آبشار خاله نسا شناخته شده نیست.  نه تصاویری از آن منتشر شده و نه توصیفی از مکان.*  مسیر دسترسی به این آبشار نیز صعب العبور تر از آبشار خرمکش است.  مسیر منتهی به آبشار دودزن در خرمکش، با ایجاد راه دسترسی ماشین رو در ابتدا و پله گذاری بتونی تا نزدیک آبشار، بسیار آسان شده است.

اما بجز ایجاد راه دسترسی مناسب ، پیدا کردن آبشار خاله نساء بی مدد راهنمای محلی ها کار آسانی نیست و ناآشنای مسیر، ممکن است در جنگل گم شود.

با اینکه در مسیر راه، دهیاری سیاهمزگی با نصب پرده هایی سعی کرده گردشگران را راهنمایی کند، اما از روستای مزگده به بعد، مسیرهای دو راهی در باغات چای ممکن است برای ناآشنایان گمراه کننده باشد.

چگونه به آبشار خاله نسا برویم

  

برای رفتن به این آبشار صخره ای، باید مسیر رشت را به سمت شفت بروی. از آنجا مسیر احمد سرگوراب را به سمت نصیر محله بروی. سپس  به سمت کوه های سیاهمزگی . پس از عبور از شالما، لپوندان، و دهیاری سیاهمزگی، تابلوهای راهنمای هر دو آبشار جا به جا در مسیر دیده می شود.

نرسیده به پل آهنی-  که زیر آن رودخانه ی سیاهمزگی عبور می کند- پرده ای روی درختی آویزان کرده اند و روی آن نوشته شده ؛ آبشار خاله نسا- روستای خشگره.  از اینجا به بعد مسیر دو راهی می شود؛ مسیری مستقیم به آبشار خرمکش می رود  و مسیری فرعی به خاله نسا یا بقول محلی ها خالیا نسا.

 برای دیدن خاله نسا باید از روی پل عبور کرده و همچنان مسیر جاده پیچ در پیچ را به سمت کوه  بالا بروید. در یکی از پیچ ها، ویلایی با شیروانی قرمز دیده می شود. کمی جلوتر پرده ی پارچه ای نصب شده و زیر آن نوشته شده است، آبشار خاله نسا- روستای مزگده- خشگره-  500 متر.  مسیر را که  مستقیم ادامه بدهی، همچنان راهی آسفالته است که  به ییلاقات بالا می رود . برای دیدن آبشار  خاله نسا لازم است  ماشین را  در گوشه ی جاده پارک کرده  و مسیر خاکی را راهپیمایی کنید.

با اینکه روی پرده ، مسافت را 500 متر نوید داده اند، اما به دلیل صعب العبور بودن و پیچ در پیچ بودن مسیر، بسیار طولانی تر بنظر می آید. برای طی مسیر حتما همراه خود آب آشامیدنی و چوب دستی ببرید.

نا آشنایی نگارنده در مسیر موجب شد، از اهالی روستای مزگده آب طلب کنیم. البته با خوشرویی پذیرای ما شدند. در نیمه راه نیز از چوب های بریده جنگل، عصا مانندی برای خود فراهم آوردیم.

روستای خشگره که تمام شد، دیگر جاده ای دیده نمی شود. باید کوره راهها را به سمت باغات چای طی کنید. در یک دو راهی گیج و سردرگم، ایستاده بودیم، که پسر بچه ای که نزدیک خانه شان بازی می کرد، به دادمان رسید. مهدی 10 ساله از مادر اجازه می گیرد تا راهنمای ما باشد. اگر راهنمایی او نبود، بی تردید  در جنگل گم می شدیم.

سربالایی مسیر بسیار خسته کننده است. باریکی راه در بسیاری جاها به اندازه ای است که تنها یک نفر می تواند عبور کند. برای بنده که همراه دختر کوچکم بالای کوه رفته بودم، مسیر خسته کننده تر بود. و اگر مراقب زیر پایت نباشی، چه بسا شیب راه باریک تو را به دره می اندازد. البته طی مسیر برای مهدی نوچجوان خیلی راحت بود. به گفته خودش برخی روزها برای بازی به کنار آبشار می رود . هرچند مادرش همواره او را از مار و پلنگ می ترساند.  در میانه ی راه، ممکن است جنگلنشینان را  هم ببینید؛ مردی  با یک بار هیزم بر شانه، به راحتی  همان مسیر را  پایین می آید.

مهدی می گفت: تابستانها که مسافران زیادتر می شوند؛  اهالی روستا  با درست کردن آلسکای یخی بوسیله ی آلوچه جنگلی و یا وِلِش، برای خود درآمد کسب می کنند.

 دیدن زیبایی مسیر هم بخشی از سفر است؛ سربالای و سرپایینی؛ به شماره افتادن نفس. آلاچیق های چوبی چایکاران؛ دمی نفس تازه کردن. تلمبار کرم ابریشم؛ تماشای خورده شدنِ برگ توت. درختان آلوچه؛ چشیدن ترشی آلوچه ی جنگلی. گلهای ولش؛ سفید و ریز. گوش سپردان به صدای پرندگان جنگل؛ صدای بلبل، تق تق دارکوب، آوای فاخته،  جیغ ِ مُمتد جیرجیرک. گزش گزنه؛ مرهم سوزش با برگهای پیلوم.  گلهای  سفید پیلوم.   تیغ کشیدن خورشید لابه لای برگهای زبان گنجشگ؛ گرما ی هوا.

 تخته سنگ بزرگی در مسیر راهتان است که روی آن با ماژیک مشکی نوشته شده؛ آبشار خاله نسا 300 متر. کم کم صدای آبی که از پایین دره جریان دارد، به گوش می رسد ولی همچنان، اثری از آبشار دیده نمی شد. نزدیک  پرچین باغی که با چوبهای جنگلی محصور شده، پارچه ی کوچکی بر روی شاخه درختی تاب می خورد. فلشی به سمت آبشار.

مهدی کمی درنگ کرد و گفت: همینجاست. ولی همچنان آبشاری دیده نمی شد.. مهدی چوب های پرچین ر ا به کناری انداخت و ما داخل باغ  چای شدیم که ملک شخصی کشاورزی بود.  از اینجا به بعد مسیر تماما سر پایینی است و اگر مواظب نباشی، پایت سر می خورد. کمتر از 10 متر به پایین رفتیم، یک مرتبه، تخته سنگ عظیمی روبه روی ما دیده شد، سنگی خارا که جریان آب تنها توانسته آن را صیقل دهد. آب روانی  از بالای این تپه ی سنگی به پایین فرو می ریخت. پایین آبشار سنگهای بزرگی است که بوسیله آب صیقلی شده ، برخی پوشیده از خزه است. صاف . سرُ.  بچه قروباغه ها در آب. نیش پشه. صدای دلنشین ریزش آب  و سرآخر  لذت دیدن یک آبشار و سپردن تفت مسیر  به خنکای آبشار خاله نسا.

تهیه و تنظیم: مهری شیرمحمدی 4/4/94

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.