گلستان اندیشه ایرانی

این وبلاگ معرفی ایران و یادداشت های علمی و پژوهشی در این راستا را هدف خود قرار داده است

گلستان اندیشه ایرانی

این وبلاگ معرفی ایران و یادداشت های علمی و پژوهشی در این راستا را هدف خود قرار داده است

نسخه های شفابخش دکتر عبدالله؛دکترعبدالله دیوانه کیست؟

هفته گذشته تصویر دیوانه ای کتاب به دست در تلگرام دست به دست چرخید که معروف به «دکتر عبدالله دیوانه» است. گفته می شود این مرد، پزشکی بود که بدلیل مطالعه زیاد و همدردی با مردم فقیر و غصه خوردن و همزاد پنداری با آنها دچار روانپریشی شده بود.

در پیام های مذکور نوشته شده بود؛ دکتر دیوانه پشت کاغذ سیگار نسخه مینوشت و مجانی بیماران را ویزیت میکرد. می گویند پاتوقش کتابفروشی میرفطروس لنگرود بود و  داروخانه های لنگرود، خط دکتر را میشناختند و نسخه اش را می پیچیدند .تشخیص دکتر عبدالله بسیار خوب بوده و بسیاری که از  رفتن پیش دکترهای روز نتیجه ای نمی گرفتند، صبر میکردند تا او را در کوچه و خیابان بینند. او مطب نداشت و مثل دوره گردها در کوچه ها پرسه می زد.

این پزشک سالهاست فوت کرده ولی عکسی که دهه شصت صاحب عکاسی ایلک از دکتر عبدالله گرفت، این روزها در تلگرام  می چرخد و خاطره دکتر عبدالله بار دیگر برای لنگرودی ها زنده شد.

او که بود، چرا دیوانه شد و آیا واقعا مدرک پزشکی داشت؟ دکتری که برای روستاییان نسخه مجانی می نوشت، چگونه مرد؟

اگر به لنگرود بروید، پرسالان هنوز دکتر عبدالله را می شناسند. بخصوص اهالی بازار. سید علی نقی ایمانی پارسا، دکتر دیوانه را به یاد می آورد که در پوست گوسفند می خوابیده. او می گوید: لهجه اش نشان می داد  از گالش های ییلاقات رودسر است. علی نقی برنج فروشی دارد و خود یک بار به تجویز دکتر دیوانه مرضش بهبود یافته است.

محسن شهیدی با38سال سن، حالا دکترای فلسفه دارد ولی همیشه در بازار، کمک حال پدرش بوده. او  در این باره می گوید: من هم تلگرامش را دیده ام، و از صبح به انسانیت مردی که می گفتند دیوانه است، می اندیشم. آخرین تصویرهایی که از او به یاد دارم، زمانهایی بود که نزدیک پل خشتی می نشست و کتاب می خواند. ژنده پوش و کج خلق بود ولی دیوانه ای نبود که  ما بچه ها اذیتش کنیم  یا او دیگران را بیازارد.

  

سید هادی میرفطروس، هنوز چرخ اولین مطبوعاتی و کتابفروشی لنگرود را می چرخاند. این مطبوعاتی توسط «حاج سید محمد رضا میرفطروس» در سال 1314 و در بر خیابان اصلی لنگرود- که در دوران پهلوی اول ساخته شده- قرار دارد. شادروان میرفطروس سال 1359خورشیدی به رحمت خدا رفت.

سید هادی پسر کوچکتر میرفطروس، (متولد 1335) هنوز اولین مطبوعاتی لنگرود را سرپانگه داشته. او دوران کودکی و نوجوانی را نزد پدر در همین کتابفروشی بزرگ شده و حالا خاطرات دکتر عبدالله جلوی چشمانش رژه می رود. بخصوص از وقتی این تلگرام دست به دست چرخیده به قول خودش از صبح 50 نفر بیشتر درباره دکتر دیوانه از او سئوال کرده اند.

هادی میرفطروس، با صبوری پاسخ سئوالهای مرا هم می دهد. مغازه اش متراژ زیادی ندارد. و جای تردد چندین نفر نیست. یک صندلی قدیمی سفید را نشان داده و می گوید انگار همین دیروز بود، دکتر عبدالله روی همین صندلی می نشست و کتاب می خواند. پدرم سواد ابتدایی قدیم داشت ولی برای دکتر عبدالله احترام خاصی قائل بود. دکتر به مغازه می آمد، کتابی از قفسه  برمی داشت و گوشه ای می نشست و ساعتها مشغول خواندن می شد. وقتی مشتری می آمد و مغازه شلوغ بود، مراعات کرده و بیرون مغازه مشغول خواندن می شد. بعضی وقتها هم از پدر اجازه می گرفت و کتاب را امانت می برد و برمی گرداند.

هادی اطلاع زیادی درباره علت پریشان احوالی دکتر عبدالله نمی داند و می گوید: اقوال مختلف است برخی می گویند در دوران دانشجویی اش دچار شکست عشقی شده و درسش را هم ناتمام گذاشته. اکثر روستاییها او را می شناختند و می دانستند پاتوقش پیش میرفطوس است واگر کسی نسخه می خواست همینجا تکه کاغذی برمی داشت و نسخه می نوشت.

کریم صدوقی، شوهر خواهر هادی به ما می پیوندد، متولد 1317 و معلمی بازنشسته است. ولی به خوبی دکتر عبدالله را می شناسد.  و در این باره می گوید: زبان فرانسه می دانست لهجه گالشی داشت و اصالتا از روستاهای رودسر بود. می گفتند با دکتر اقبال وزیر وقت پهلوی هم درس بوده و من به یاد  دارم نسخه هایش را هم به فرانسه می نوشت.

صدوقی می افزاید: وقتی حدودا 30 سال سن داشتم، در تابستان مبتلا به یک نوع آلرژی خاص شده بودم و گردنم سفیدک می زد. یک بار در همین کتابفروشی پیش دکتر عبدالله آمدم و او با لهجه شیرینش گفت: «وَچَه، تی یقه بازَ کن وینَم.» من دگمه لباسم را باز کردم تا مرا معاینه کند. تکه کاغذی از روی پیشخوان میرفطروس برداشت، نسخه ای نوشت و من هم داروهای او را استفاده کردم و نتیجه گرفتم.

از اهالی بازار کسی از سرنوشت دکتر عبدالله خبر ندارد. نمی دانند کی و به چه علت فوت شده حتی مکان دفنش نامعلوم است.

به سراغ عکاسی می روم که دکتر عبدالله را جاودانه کرد. عکسی که دکتر عبدالله ژنده پوش را در حال مطالعه کتاب در کنار خیابان نشان می دهد.

اجداد «ایلخان آل بویه»، به گفته خودش، بیش از 300 سال در لنگرود ساکن بوده اند. او به خوبی دکتر عبدالله را می شناسد. به خاطر می آورد دکتر عبدالله بی خانمان، برخی شبها در منزل پدرش و یا برخی محترمین بازار نظیر امینی و عرب زاده بحری ساکن می شده ، پاتوق اصلی اش لنگرود بوده،  ولی بیشتر شبها را در رودسر به صبح می رسانده است.

ایلخان معروف به ایلک، متولد 1331 است و بیش از 30 سال که عکاسی می کند. خودش هم تعجب کرده چگونه بعد از 27 سال، عکس دکتر دیوانه در تلگرام می چرخد. خودش عکس را در تلگرام نگذاشته ولی از چند روز پیش، بسیاری همین عکس و مطلب را به پست ایلخان فرستاده اند.

  وی می گوید: روزی را که از دکتر عبدالله عکس گرفتم به خوبی به یاد دارم. برخلاف آنچه در تلگرام نوشته اند، دکتر عبدالله نزدیک مغازه میرفطروس نبود. اوایل پاییز یا اواخر تابستان سال 1367 بود و دکتر عبدالله  از روبروی مغازه عرب زاده به آن سوی خیابان رفت و از کتابفروشِ دستفروشی که همیشه مقابل مسجد امینی بساط پهن می کرد، یک کتاب گرفت و به این سو برگشت و بین مغازه های شادروان عرب زاده بحری، به در خانه مرحوم امینی تکیه داد و مشغول کتاب خواندن شد. کتابش اثری از ژولورن بود. و  محتوای پلاستیک کنارش ، حاوی پیاز و سیب زمینی . عرب زاده از جمله بازاریانی بود که مایحتاج زندگی دکتر عبدالله را تامین می کرد.

دکتر عبدالله خبر نداشت دارم از او عکس می گیرم. آن زمان یک دوربین آنالوگ نیکون FM  

داشتم. چند عکس از زاویه های مختلف از او گرفتم. به او خبر دادند آل بویه از تو عکس گرفته فکر کرد برادر بزرگترم بوده ولی برخلاف تصور کج خلقی نکرد.

ایلخان اطلاعات بیشتری از دکتر عبدالله دارد و در این باره می افزاید: من و پدرم  حدود 50 سال اختلاف سنی داشتیم. مرحوم پدرم با پدر دکتر عبدالله مراواده داشت. از وقتی دکتر عبدالله بچه بود او را می شناخته. پدر دکتر عبدالله اهل روستای «گُوروج» از ییلاقات رودسر بود و دکتر عبدالله نام خانوادگی گوروجی داشت.  روستای آل بویه، یعنی روستای اجدادی ما، مشرف به گوروج بود.  به نوعی پدرم با گوروجی ها همولایتی می شد. پدر عبدالله در طب سنتی سررشته داشت و خودش گیاهان سنتی را از کوههای اطراف جمع آوری می کرد. آنگونه که پدرم می گفت، در این جمع آوریها، عبدالله هم او را همراهی می کرده. گویا عبدالله در جوانی برای ادامه تحصیل به دانشگاه تهران می رود. ولی چه اتفاقی برایش می افتد، که درسش را ناتمام می گذارد، کسی نمی داند. دکتر عبدالله به زبان فرانسه مسلط بود و من شاهد بودم نسخه هایش را هم به فرانسه می نوشت.

صاحب عکاسی ایلک ادامه می دهد: دکتر عبدالله دیوانه نبود، ولی کج خلق بود. معمولا کتش را روی شانه اش می انداخت و آرام در خیابان راه می رفت نه کسی را آزار می داد و نه دیگران او را به هیات دیوانه می آزردند. و اینگونه هم نبود که مردم دنبالش راه بیفتند و مرتب نسخه بنویسد یک بار اگر سرحال بود، تا سه نفر را هم معاینه می کرد و نسخه می نوشت ولی معمولا از سه نفر که بیشتر می شد، خلقش تنگ می شد.

ایلک یادآور می شود: برای نسخه نوشتن پول نمی گرفت و داروخانه ها هم نسخه او را می شناختند و به مردم دارو می دادند. بیشتر روستایی ها می دانستند پاتوق دکتر عبدالله کجاست و برای معالجه پیش او می رفتند. بیشتر اوقات پیش شادروان میرفطروس می رفت. مکان خاصی نداشت و بیشتر شبها در منزل یکی از دوستانش در رودسر می ماند. متاسفانه در همان خانه بود که در آتش سوخت. گویا آتش بخاری به لباس دکتر عبدالله می گیرد و پیرمرد 90ساله در اثر شدت سوختگی می میرد. ایلک سال فوت عبدالله را به درستی نمی داند و دکتر  به گفته ایلک احتمالا در گورستان رودسر دفن شده است.

 عکسی که ایلک چند سال پیش از فوت دکتر به اصطلاح دیوانه گرفت، در یکی از مجلات معتبر عکاسی آمریکا چاپ شد و بهترین عکس سال شناخته شد. ایلک می گوید: دوستان لنگرودی زیادی دارم که ساکن اروپا و امریکا هستند و دکتر عبدالله را می شناختند و من بارها از نگاتیو این عکس برای آنها چاپ و ارسال کرده ام. احتمالا توسط همین دوستان، عکس دکتر عبدالله در مجله آمریکایی چاپ شده و یا در برخی جشنواره های عکاسی مقام آورده که من خبر ندارم. خودم من به این عکس خیلی دلبسته ام و یک تابلوی نقاشی بزرگ از آن تهیه کرده و در آتلیه خودم گذاشته ام. او انسان شریفی بود.

جایی که شادوران دکتر عبدالله آن روز نشسته و کتاب ژولورن می خواند، از قدیم دو مغازه عطاری بود. ولی حالا یکی مرغ فروشی شده و دیگری هنوز مغازه فروش گیاهان دارویی است. درب خانه مرحوم امینی، خیر معروف لنگرودی، مابین دو مغازه است و خانه اش در طبقه فوقانی مغازه ها، کاملا متروک و ویران شده است. مغازه عطاری فعلی را  پسر کوچک عرب زاده بحری می گرداند.

کامبیز عرب زاده بحری، سنت اجدادش را ادامه می دهد. 50 سال سن دارد و دکتر عبدالله را در کودکی و نوجوانی به یاد می آورد. بخاطر دارد پدرش با او با احترام برخورد می کرده و گاه مایحتاج زندگی او را تامین می کرده است.

دکتر رضا عرب زاده بحری برادر بزرگ کامبیز و ساکن تهران است. او  مدرس دانشگاه است و با کمک تعدادی از دوستانش، تاریخ خاندانهای لنگرود و عکس های قدیمی لنگرود را جمع آوری نموده و به زودی جلد اول تاریخ گویای لنگرود بین سالهای 1275 تا 1345 خورشیدی منتشر می شود.

 وی در گفتگوی تلفنی درباره  دکتر عبدالله می گوید: خاندان ما چند نسل طبیب سنتی بودند. جد بزرگ ما ملا مهدی در اوایل سالهای 1200 زندگی می کرد، پسرش زین العابدین در لنگرود تجارت خانه داشت و 40بار از لنگرود به کربلا و مکه رفته و در سفرهایش گیاهان دارویی این کشورها را هم همراه می آورد. عطاری عرب زاده، معجونهایی گیاهی می ساخت که حتی از تهران خردار داشت.

وی درباره عطار بودن پدر دکتر عبدالله به دیده شک می نگرد و می گوید: اگر طبیب سنتی بود، قاعدتا پدرم باید او را می شناخت. شاید در حد جمع کننده گیاهان دارویی در ییلاقات رودسر بوده است.

دکتر عرب زاده درباره پیشینه دکتر عبدالله زیاد نمی داند و می گوید: برای نگارش تاریخ لنگرود ، بررسی احوالات این شخص برای گروه ما جالب توجه بود ولی هرچقدر جستجو کردیم، کسی از اصل و نسب او خبر نداشت. دکتر عبدالله اصلا درباره گذشته اش صحبت نمی کرد. هر وقت ما در جوانی با او همکلام می شدیم، تنها مسایل روزمره برای گذران زندگی اش را مطرح می کرد. کتابفروش دست دومی روبروی مغازه پدرم بود و خیلی اوقات دکتر عبدالله در آن حوالی می نشست و کتاب می خواند.

عرب زاده درباره دانش پزشکی عبدالله می گوید: به خاطر دارم یکی از دوستانم میگرن شدید داشت و وقتی سردرد به سراغش می آمد باید در خیابان قدم می زد. به توصیه من پیش دکتر عبدالله رفتیم و او بعد از معاینه ، مخلوط کوبیده ذغال و ماهی شور را برایش تجویز کرد و او هم سردردهایش خوب شد.

عرب زاده هم عقیده دارد، دکتر عبدالله در طبابت دستی داشته ولی به احتمال زیاد درسش را تمام نکرده است. او درباره دانش زبان فرانسه عبدالله می گوید: تمامی دانش آموزان دبیرستانی پیش از سالهای 1330خورشیدی می باید زبان فرانسه می خواندند. عمه من هنوز کتابهای درسی اش را به زبان فرانسه دارد. از سالهای 1330 به بعد کم کم فراگیری انگلیسی جایگزین فرانسه شد. بنابراین پزشکان داروساز همعصر عبدالله هم فرانسه می دانستند و طبیعی بود که نسخه های زبان فرانسه دکتر عبدالله را شناخته و به بیماران دارو بدهند.

عرب زاده همچنین درباره پریشان احوالی دکتر عبدالله می گوید: آن زمان شایع بود که او را چیز خور کرده اند و بنده بعید هم نمی دانم زیرا در زمان جمع آوری جلد اول تاریخ خاندانهای لنگرود، با مرگ های مشکوک افردای از خاندان های لنگرودی برخورد کردیم که توجیه منطقی ندارد. حتی در خاندان ما هم چنین مرگ های مشکوکی رخ داده بنابراین محتمل است که او توسط رژیم گذشته تحت فشار بوده است.   

دکتر تدریسی صاحب قدیمی ترین داروخانه فعلی لنگرود است او هم دکتر عبدالله را به خاطر دارد ولی به یاد نداشت که نسخه هایی از او  برای بیماران پیچیده باشد. وی می گوید: دکترهای داروساز قدیمی عمدتا به رحمت خدا رفته اند. عبدالله رودسری بود شاید بیماران او در داروخانه های رودسر دارو می گرفتند.

بی شک عبدالله نامی روزگاری در میان مردم لنگرود و رودسر زندگی می کرده و در طبابت هم دستی داشته است و برای بیماران تجویزهای دارویی داشته خواه  سنتی و یا غیر سنتی. ولی کسی به درستی نمی داند چرا او پریشان روزگار شده بود. می گفتند دکتر عبدالله دیوانه است، ولی او انسانی شریفی بود و درد طبقات ضعیف جامعه را می چشید و با آنکه در احوالات خود و در لابه لای کتابها غوطه ور بود، به داد مردم طبقه ضعیف می رسید. حالا پیام انسانیت دکتر عبدالله دیوانه درست زمانی در تلگرام دست به دست می شود، که چندی پیش ماجرای بیمارستان اشرفی اصفهانی، موجی از ناراحتی را به جامعه تزریق کرد.

این خبر دوشنبه  30اذر در خبرگزاری مهر منتشر شد. و در همان روز چهارمین خبر پربازدید در سراسر کشور بود.

از تمامی خوانندگان عزیزی که درباره دکتر عبدالله اطلاعاتی دارند؛ تقاضا می شود به آدرس نویسنده اطلاع دهند. با سپاس و شادی روح  انسان شریفی که می گفتند دیوانه است.

تهیه و تنظیم: مهری شیرمحمدی 29/9/94

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.