اینجا کارون است. اما نه رودخانه ی در جنوب کشور که حیات می بخشد، بلکه داروخانه ی در شمالی ترین نقطه ی کشور که زندگی دوباره می دهد. سالها پیش کارون، اولین داروخانه ی شبانه روزی رشت نه تنها زندگی و سلامتی به بیماران می بخشید، بلکه امید و لبخند را بر لبان بسیاری از کم بضاعتان می نشاند. این هدیه، مرهون مردی آسمانی بود که تمام وجودش سراسر نیکی و احسان به همنوعان بود. یک شهروند رشتی که رافت عیسی مسیح بر قلبش تابیده بود؛ آرسن خاچاطور میناسیان.
آرسن میناسیان تا زنده بود، پدر معنوی بسیاری از بی پناهان این شهر بود. وی جزو اولین موسسان آسایشگاه خیریه معلولان و سالمندان کشور در رشت بود و تا زنده بود دست مهر و حمایتش بر سر سالمندان و معلولین رشت کشیده می شد. و وقتی 10 شب در همان آسایشگاه در حین خدمت به دیدار حق رفت، کارکنان و مددجویان آسایشگاه او را پدر خود می دانستند و با گریه و زاری می گفتند: او از ماست خاکش نکنید.
اینجا کارون است، داروخانه ای که آرسن میناسیان تا پاسی از شب خود در داروخانه می ماند و داروههای گیاهی می ساخت، حتی پیش از آنکه عنوان داروخانه ی شبانه روزی داشته باشد. داروسازی نخوانده نبود ولی به پاس همین خدمات انسان دوستانه اش، مفتخر به درجه دکتری شد.
آرسن میناسیان که بود؟
سال 1285 در یک خانواده مسیحی بدنیا آمد. از کودکی قلبی رئوف داشت. در احوالاتش نوشته اند، در همان کودکی لباس خود را به کودکی زنده پوش می دهد.
تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در رشت گذراند. تحصیلات عالیه اش، همدل شدن با مردم در اجتماع. زندگی حرفه ای او با داروسازی سنتی آغاز گردید. داروهای سنتی می ساخت و به رایگان در اختیار مردم بی بضاعت قرار می داد. در جنگ جهانی دوم که بیماری تیفوس و تیفوئید در گیلان بیداد می کرد با ساخت داروهای سنتی- که تا پاسی از شب برای ساختن آنها وقت صرف می کرد و بی خوابی می کشید- تعداد کثیری را از مرگ نجات داد.
در جوانی دو سال در شهر قزوین زندگی کرد. سالمندان این شهر مهربانی او را به یاد دارند. بعد از مراجعت از قزوین باز شروع به ساخت داروهای سنتی کرد و رایگان در اختیار مردم قرار می داد تا جاییکه بعضی از داروسازان علیه او شکایت به استاندار و فرماندار و رئیس بهداری بردند که آرسن جریان عادی داد و ستد را در استان بر هم زده است و دیگر داروسازان را به سمت ورشکستگی سوق می دهد. حیرت انگیز وقتی بود که با آرسن روبرو می شدند و زبانشان در برابر مهربانی ها و نگاه معصومانه آرسن بند می آمد.
دریافت دکترای افتخاری داروسازی از دانشگاه تهران
آرسن به پیشنهاد بهداری از دانشگاه تهران به دریافت دکترای افتخاری داروسازی نایل آمد و اولین داروخانه شبانه روزی « کارون» را برپا کرد. پس از چندی آرسن یکی از اعضای هیات جامعه ی داروسازان گیلان شد. او عایدات سرشار داروخانه کارون را به نیازمندان می بخشید. افراد خیر و بازرگانان وجوه نقد و خیرات خود را به او می دادند تا هر طور صلاح می داند خرج کند. اقلیت ارامنه وی را به رهبری هیات خود انتخاب کردند و او در این راه نیز به خدمات شایان توجهی نایل آمد.
مردم مسلمان رشت نیز وی را به عضویت انجمن شهر انتخاب کردند. زمزمه بود که او را به عنوان شهردار برگزینند ولی زیر بار نمی رفت؛ تمامی فکرش معطوف زنان و مردان پیری بود که از خانواده رانده شده بودند. فکر ساختن آسایشگاه سالمندان اول بار از سوی آرسن به دکتر حکیم زاده مطرح شد و با کمک این دو انسان نوعدوست و دیگر خیران آسایشگاه سالمندان و معلولین و بیماران روانی رشت در سلیمانداراب ساخته شد.
زمانی که مدیریت آسایشگاه را برعهده داشت، تک تک بیماران و مددجوها را می شناخت و از زندگی و گذشته آنها با خبر بود. گاهی مردم آرسن را در لباس کشیشان مسیحی در کنار آیت الله ضیابری در خیابان می دیدند دو مرد نامدار با عواطف نیکوکارانه. نماد دو دین مهربانی در کنار هم.
آرسن دهها دختر فقیر را با جهیزیه خود به خانه بخت فرستاد . آرسن ثروتمند نبود ولی با متمولان چنان رفتار می کرد که خواسته های انسانی وی را برآورده می کردند. رشت پاتش سوزیهای گسترده ای را به خود دیده است، در بسیاری از آتش سوزیها مردم او را می دیدند که بر بام و سفال غرق در دود و عرق در خاموش کردن آتش کمک می کند.
مردم گیلان زمانی را به یاد می آورند که کارگران گونی بافی رشت با خانواده های خود برای احقاق حقوق خود در چمن میدان شهرداری رشت اعتصاب غذا کرده اند. اطراف میدان پراست از پلیس و سرباز و کسی جرات نزدیک شدن به اعتصابیون را ندارد. تنها آرسن بود که با زنبیل هایی از خرما و نان و پنیر و شیشه های شیر به طرف میدان می ررود، نه پلیس و نه ماموران ساواک کسی جرات نمی کرد مانع آرسن شود روز اول پلیس ملتمسانه می خواهد که زیاد در بین اعتصاب کنندگان نماند و آرسن در کمال خونسردی می گوید: شکایت مرا پیش استاندار ببر و بگو آرسن برای بچه های وسط میدان شیر برده است.
داروسازی در کارون
کارکنان داروخانه کارون (پیش از آنکه داروخانه شبانه روزی شود) به یاد می آوردند که وی تا ساعت 10 گاه تا 12 شب آرسن مشغول ساختن داروهای سنتی است وقتی می خواست داروخانه را تعطیل کند، مبلغ 5000ریال در صندوقچه می گذاشت تا کارکنان برای شروع کار فردا پول داشته باشند. تا چند ماه از این مبلغ 500 تومان کم می شد و آرسن به روی کارکنان خود نمی آورد. تا اینکه شبی در داروخانه می خوابد تا ماجرا را بفهمد. نیمه شب جوانکی که کارگر سینما سیروس بود، به دَخل دستبرد می زند. آرسن به کلانتری تلفن زده و جوانک را تحویل می دهد بعد از بازجویی آرسن به کلانتری رفته و با ضمانت وی جوانک آزاد می شود و در تعجب دیگران پاسخ می دهد: لازم بود این جوان به مفهوم تخلف پی ببرد اگر او را در همان وقت می بخشیدم ممکن بود متنبه نشود و دست به دزدیهای دیگری بزند. آرسن برای آن جوان که قبلا شاگرد نجاری بود مغازه ای تهیه می کند و پیش قسط آن را پرداخت و وی را موظف می کند با تلاش و کار باقی قسط ها را خود بپردازد.
پس از رفتن دکتر حکیم زاده برای ساخت آسایشگاه کهریزک به تهران ، مسئولیت آسایشگاه رشت به آرسن میناسیان سپرده شد. وی در این آسایشگاه با عشق و علاقه به مددجویان خدمت می کرد. تعطیلات نوروز سال 1356 پایان یافت و پایان شادی نوروز، خنده بر لبان دوستداران آرسن یخ بست.
آرسن در همان آسایشگاه در 14 فروردین ماه 1356 ساعت: 10 شب دیده از جهان فرو بست. تشییع جنازه ی وی یکی از پرشکوه ترین و شلوغ ترین تشییع جنازه هایی بود که رشت به خود دید. در مراسم شورای خلیفه گری ارامنه دسته های زنجیر زنی و سینه زنی به راه افتاده بود. همانطور که آرسن مسیحی در مراسم های مذهبی دهه عاشورا شرکت می کرد، مسلمانان نیز در وداع او شرکت جستند. تمام اقشار مردم و مسئولان شهر، دراویش رشت، جامعه ارمنی و کلیمی و زرتشتی در مراسم او حاضر بودند. آرسن در خیل دوستدارانش با دنیا وداع کرد و در حیاط مدرسه ارامنه ی رشت به خواب ابدی رفت و بر سنگ مزار وی نوشتند: نیکوکار آرسن خاچاطور میناسیان.
آرسن رفت ولی داروخانه کارون هنوز زنده است و امید به زندگی می بخشد. تا امید زنده است، باید کارون زنده بماند. کاش رد هفته گردشگری، اولین داروخانه شبانه روزی رشت ثبت میراثی می شد و یاد و خاطره آرسن نیکوکار زنده می ماند.
تهیه و تنظیم: مهری شیرمحمدی 8/7/94