گلستان اندیشه ایرانی

این وبلاگ معرفی ایران و یادداشت های علمی و پژوهشی در این راستا را هدف خود قرار داده است

گلستان اندیشه ایرانی

این وبلاگ معرفی ایران و یادداشت های علمی و پژوهشی در این راستا را هدف خود قرار داده است

وقتی واژه های گیلکی در هیاهوی زمانه گم می شوند


زبان فارسی یکی از کلیدهای پیروزی در حفظ هویت ملی ایران است. به همین نسبت حفظ زبان های  مادری نیز می تواند هویت محلی هر منطقه را حفظ نماید. بخشی از فرهنگ محلی و هویت قومی، در زبان هر قوم نهفته است و حفظ زبان به حفظ و پویایی و ماندگاری آداب و رسوم محلی هر منطقه کمک می کند. زبان گیلکی، از جمله زبان هایی است که  با تلاش دوستداران فرهنگ، تلاش نمود با کتابت، سرودن اشعاری به زبان محلی و حتی تدوین دستور  و... خود را زنده و پویا نگه دارد.

در حوزه کتابت فرهنگ زبان گیلکی، اولین نویسنده پیشگام، دکتر منوچهر ستوده بود. وی با اینکه گیلانی نبود ولی در سال 1332 توانست از سوی انجمن ایرانشناسی کتابی در فرهنگ گیلکی  و در 275 صفحه منتشر نماید.

 دومین اثر قابل معرفی، فرهنگ لغات و اصطلاحات و ضرب المثلهای گیلکی است که در سال 1355 توسط احمد مرعشی منتشر شد. مرعشی توانست در سال 1363 واژه نامه گویش گیلکی را هم به انضمام اصطلاحات و ضرب المثلهای گیلکی منتشر نماید. تلاش احمد مرعشی توسط انتشارات طاعتی در رشت در 670صفحه منتشر گردید.

محود پاینده لنگرودی، در سالهای 1357 فرهنگ گیل و دیلم را برای چاپ آماده نمود ولی بحبوحه انقلاب مانع از انتشار آن شد تا اینکه در سال 1362 کتابش با حذف و اضافاتی منتشر گردید. این فرهنگ فارسی  به گیلکی تنظیم شده است.

در سالهای آتی، کتابهای زیادی در فرهنگ، مثلها و دستور گیلکی بیه پیش و بیه پس نوشته شده است. یکی از آثاری که به زودی به چاپ می رسد، فرهنگ گیلکی منطقه بیه پیش است که  گیلکی به فارسی تنظیم و به همت «نادر زکی پور لنگرودی» تدوین یافته است. بر همین اساس به سراغ ایشان رفته ایم تا ببینیم اساس کار ایشان چیست و چه نقاط قوتی نسبت به فرهنگ های پیشین دارد.

 

بیش از آنکه فیلمنامه نویس و شاعر باشد، هَمّ و غَمَّش را بر ثبت واژه های، ترانه های فولکوریک و ضرب المثلهای «بیه پیش» گذاشته است. از 14 سالگی که به کمک برخی دیگر از گیلکان ، در حوزه فرهنگ گیلکی کار می کرد، تا هم اینک که 54سال سن دارد. به زحمت می توان از او وقت گرفت، همانند «جلال آل احمد»  بی قرار است نگران است دیر برسد و زمان مرگ واژه ای در دل روستایی بکر فرا رسیده باشد.

صبح یک روز تعطیل به دیدارش می روم پای درختان نارج لابه لای پاپیتالهای وحشی و عطر گلهای سفید  چای، جایی در «لیله کوه» که همشهریش «محمود پاینده»، شعرهای گیلکی می گفت و واژه ها و ضرب المثلهای گیل و دیلم را به کمک دیگران ثبت و ضبط می کرد.

«نادر زکی پور لنگرودی» همیشه اسپند روی آتش است. سخنانش به گویش شیرین بیه پیش و کلامش به سرخوشی فرهنگ گیلکان، در مرز شوخی و جدی لغزان است. گاه سروده های گیلکی می خواند و گاه با دیدن سنجاقکی افسانه محلی «تی تی بول» (در گویش شرق به معنی سنجاقک ) را بازگو می کند. چاشنی کلامش ضرب المثلهای و ترانه های گیلکی است.

«زکی پور» بی قرار است و پُرقرار . می ترسد آخرین لالایی مادری را که در حین جنباندن گهواره ، دست به رشتن دوک نخ ریسی دارد و زبان به لالایی گشوده؛ نشنود. مگر امروز بسیاری از ترانه های فولکوریک شنیده می شود؟! چند صد ترانه ای که در حین کار خوانده می شد و هم اینک از یادها رفته است.

زکی پور درباره این ترانه های فولکوریک می گوید؛ صنعت نوغانداری که رو به افول رفت، بسیاری از واژه های بر ساخته از قبل این صنعت هم مرد. دوک نخ ریسی ابریشم که از حرکت بازایستاد، ترانه های زنان نخ ریس هم خاموش شد.

قصه سیاه چای و شکر لوله، کم از رنج شالیکاران نداشت، «سَل» ماهیگیران «چمخاله» و «دَستَک» که بی ماهی از دریا بالا آمد، دیگر نام 30 ماهی که او در جوانی دیده بود؛ شنیده نشد. از آن بدتر 40گونه خربزه ای که محصول لنگرود بوده و حالا تخمش را ملخ خورده!

  

«نادر» عمر خود را صرف جمع آوری مثلها ، افسانه های گیاهی و جانوری و فرهنگ و واژگانی بیه پیش نموده است و به زودی حاصل عمرش منتشر می شود.

از او می پرسم عجله ات از برای چیست؟ روزانه صدها زبان، گویش و لهجه در سراسر دنیا می میرند در عصر دنیای مجازی چگونه میخواهی گیلکی را زنده نگه داری؟

با شوخ طبعی که خصلت اوست، می گوید: مگر باستان شناسی که به دنبال استخوانهای دایناسورها می گردد، می خواهد برای دیگران آبگوشت بپزد؟! من مرثیه خوان زبان گیلکی هستم کار من و امثال من تنها بدرد جامعه دانشگاهی می خورد.

نادر ناراحت است از مادرانی که دیگر ترانه های فولکوریک و لالایی های گیلکی را برای کودکان خود نمی خوانند ، مادری که گیلکی برای طفلش نخواند، گیلکی را کشته است. تاسف می خورد از زنانی را که بر شکسته شدن یک کوزه قدیمی بی محتوا تاسف می خورند ولی فرهنگ پرمحتوای خود را به دست خویش می کشند.

نادر هدفش از ثبت یک واژه یا ترانه فولکوریک  فراتر از باز گویش یک واژه است. و عقیده دارد فرهنگی که غنی باشد بالاخره می تواند در عصر فضا و اینترنت خود را بازتولید کند و بر پایه ریشه هایش دوباره برگ و باری نو دهد.

شعری گیلکی می خواند و در سروده ی تمثیلی اش «سفید رود» را تشبیه می کند به زنی که در امتزاج با نور، دو قلوهای ناهمسان را به دنیا می آورد؛ «بیه پس» و «بیه پیش» و فرزند شرقی سفید رود دختر است.

 وی در پاسخ به این سئوال که چرا « بیه پیش» را دختر تشبیه کرده اید، پاسخ می دهد:  دختر در اسطوره های ما نماد زایایی و برکت است. من در تحقیقات میدانی در حوزه زبانی، دریافتم که غنای زبانی و گستره واژگانی و مثلهای بیه پیش بیشتر از بیه پس است .

از دیدگاه فرهنگ شناسان، هر فرهنگی که 5هزار واژه دارد، آن زبان است و من طی این سالها حدود 19هزار واژه در بیه پیش گردآوری کرده ام. افزون بر آن 15هزار تمثیل که البته 2000 تا قبلا مکتوب شده- جمع آوری کرده ام که به زودی پاکنویس آن تمام شده و زیر چاپ می رود.

نادر زکی پور در علت تنوع و غنای زبانی بیه پیش توضیح می دهد: طبیعت غنی، تنوع گونه های جانوری و گیاهی  در بیه پیش از یک سو و تنوع محصولات کشاورزی و دامی حتی تنوع غذایی موجب زایایی و ساخته شدن کلمات جدید در بیه پیش  شده است. من در نوجوانی درختان زیادی در همین لیلاکوه دیده بودم که عسل از آنها جاری بود، شاهد بودم برادرم در چاله ماهی می گرفت. در همین لیلاکوه تا لیالستان به خاطر وجود نیشکر خرس فراوانی داشت، در محیط شهری لنگرود30سال پیش شغال و کفتار می دیدم و... همین تنوع گیاهی و جانوری باعث شده مردم منطقه برای بسیاری از گونه های گیاهی و جانوری افسانه و اسطوه بسازند و من این افسانه ها را جمع آوری کرده و به زودی در کتابی  به نام« اسطوره ها، افسانه های گیاهی و جانوری بیه پیش » منتشر می شود.

«زکی پور» در در دیگر دلایل خود مبنی بر غنای زبانی بیه پیش تصریح می کند: « ضرب المثلهای گیلکی غرب که تاکنون جمع آوری شده، 10هزار تاست. من در بیه پیش 15هزار تمثیل جمع آوری کرده ام . 19هزار واژه جمع کرده ام که فقط مخصوص بیه پیش است. به یاد دارم بیشتر ترامه های فولکوریک که شادروان «فریدون پور رضا» خواند، در حوزه ترانه های فولکلور شرق گیلان است. و یا گوشه های آوازی که « ابوالحسن صبا» پیدا کرده مثل «زردِ مِلیجِی، لَک سَری مال، گوسفند دُخان و...» از جمله دستگاه های آوزای در شرق گیلان است.

البته منظورم از حوزه غرب گیلان، فرهنگ و زبان تالش نیست. زبان تالشی مقوله ای جداگانه است.

فیلمساز شهیر لنگرودی  خواستگاه افسانه ی « عروس گولی» را  هم در  بیه پیش می داند و تصریح می کند: هر چند نام برادران «لومیر» در سینما ثبت شده ولی وقتی کوزه معروف «عروس گولی»پیدا شد نظریه خواستگاه سینما هم تغییر کرد.

عروس گولی بعدها در اسطوره های نوروزخوانی گیلان توسعه یافت. این  اثر باستانی،کوزه ای لوله دار است که چشم را روی لوله می گذاشتند و از آن داخل کوزه را می نگریستند. داخل فضای تاریک کوزه، گیشه یا همان عروسی از جنس جیوه تعبیه شده بود که با تکان دادن کوزه، جیوه در فضای تاریک می درخشید و بیننده از لوله، حرکات رقصان گیشه را می دید.

شاعر گیلک لنگرودی،  موقیعیت تجاری و بندر بودن زادگاهش را هم  در پویایی زبان آن محدوده موثر دانسته و می افزاید: پیشینه تاریخی شهر لنگرود، 1700ساله است. موقعیت تجاری رودخانه لنگرود و بندر بودن این شهر از یک سو و نعمت فراوانی که هم در کوه های اطراف و هم جلگه لنگرود بود و هم خوان گسترده دریا، موجب شده بود این شهر تجاری از قدیم مهاجر پذیر باشد. ما در لنگرود خاندان هایی داریم که نژاد آفریقایی دارند، خاندان های عرب داریم،  فردی را می شناسم که نسبش به «جان دالتون» انگلیسی می رسد، روس و ترک هم که به وفور یافت می شود. حتی قوم «کُومِنی ها» که ساکن دیلمان بوده و به سمت جلگه شرق مهاجرت می کنند، با اینکه مسیر حرکتشان لاهیجان و سیاهکل بود، ولی در اطراف لنگرود ساکن شدند. همین مهاجران در فرهنگ شرق حل شدند ولی تنوع قومی و فرهنگی آنها، موجب پویایی زبان شرق گیلان شد.

افزون بر آن عناصر فرهنگی منطقه هم زیاد بود مثلا لنگرود دهه 40 با وسعت کوچک آن زمان، 3سینما داشت در حالیکه برخی شهرهای گیلان، هنوز هم سینما ندارند. سینما دنیای ما نوجوانان آن دهه را بر روی فرهنگ دیگر کشورها گشود وجود همین عناصر فرهنگی موجب بازتولید و پویایی فرهنگی منطقه می گشت و شاید ورود من به عرصه فیلمنامه نویسی و کارگردانی، متاثر از فیلم دیدن های مکرر ما در نوجوانی بود.

«نادر زکی پور» خاطرات «پل خشتی» لنگرود و «پل تخته ای» این شهر را مرور می کند و در قالب یک شعر گیلکی می افزاید: « کاری که من عمری بر آن وقت صرف کرده ام، حکایت پل خشتی لنگرود است که عمری پابرجامانده و مردم این شهر با آن خاطره نوستالژیک دارند. بچه که بودیم ، پل تخته ای بر رودخانه لنگرود بود که  هر روز خراب می شد و تعمیرش می کردند ولی حالا اثری از آن نیست. اگر پل خشتی  به آن محکمی را  با بمب هم تخریب کنند، از ذهن و روح مردم خارج نمی شود زیرا در فرهنگ مردم ساری و جاری است. در موسیقی، نقاشی و معماری و... مردم رسوخ کرده است.

وی نقش رسانه ها را در بازتولید فرهنگ بومی و پویایی و حفظ زبان گیلکی بسیار موثر می داند و می افزاید: متاسفانه رسانه های دیداری و شنیداری ما تاکنون کار موثری نکرده اند. وقتی مدیر شبکه باران یک غیر بومی است، تعصبی نسبت به این فرهنگ ندارد و اگر برنامه ای هم به گیلکی می سازد عمدتا مربوط به گیلکی رشت است نه گویش های شرق یا غرب گیلان. صدا و سیما فردی و غیر علمی برخورد می کند. بنده دوستی در صدا و سیما دارد و حتی به او اجازه نمی دهند به گویش شرق گیلان برنامه تولید کند! در حالی که تنوع گویش و زبان در استان گیلان زیاد است و مدیر این مرکز فرهنگی باید بستری برای همه انها ایجاد کند و تنها توجهش به گویش مرکز استان نباشد. همین بسته نگری آن هم در عصری که تکنولوژی مرتب واژه تحمیل می کند، موجب مرگ زبان و دیگر مقولات فرهنگی است.

زکی پور ادامه می دهد: متاسفانه رسانه های مکتوب ما هم که به نوعی خصوصی هستند، هدفمند گام برنمی دارند. اگر به ندرت یک بار هم به سراغ پژوهشگر و یا شاعر تالش زبان یا گیلک زبان بروند، آنقدر سخنان او را مُثله می کنند که اصل و غرض گوینده گم می شود. البته ماهنامه « گیله وا» در این سالها گام های خوبی برداشته است. هرچند انتظار می رفت به گویش های شرق و یا تالشی هم بیشتر توجه می کرد.

زکی پور ایده های دیگری هم دارد که به قول خودش بسیار ارمانی است و عزمی هم در مسئولان برای عملی نمودن آن نیست . از جمله معتقد است در هر استان می باید فرهنگستان زبان ایجاد شود و مدیران آن نیز از فرهیختگان همان استان و آشنا به فرهنگ و زبان همان استان باید انتخاب شوند. او همچنین معتقد است برای زبان گیلکی لازم است خطی هم رایج گردد تا اصحاب قلم علاوه بر رعایت قواعد دستور و نگارشی این زبان به رسم الخط واحدی هم بنویسند.

تدریس زبان مادری در مدارس هم دیگر نظر اوست که سالهای اخیر هم زیاد شنیده شده است. خود او شعرها و داستانهایی به گیلکی برای رده های مختلف سنی سروده و امیدوار است روزی زبان مادری در مدارس و مهدهای کودک تدریس و تکلم شود و با خواندن این شعرها و داستانهای گیلکی زبان مادری هم بازتولید گردد.

زکی پور در پاسخ به این سئوال که تفاوت فرهنگ واژگان و تمثیلهایی که شما زیر چاپ دارید، با  کتاب «فرهنگ گیل و دیلم» و « آیین ها و باورداشت های گیل و دیلم» چیست، تصریح می کند: محمود پاینده در زمان خود کار موثری انجام داد. البته او هم محدودیت های زیادی داشت مثلا ساکن تهران بود و بخشی از وقت خود را صرف این پژوهش کرد و یا از کمک برخی پژوهشگران محلی استفاده نمود. من خیلی ها را می شناسم که برای او وازه و تمثیل جمع کرده اند. کار من نسبت به وقت و زمانی که برای آن گذاشته ام و عمری را که خود در منطقه بوده و با مردم روستا و شهر زندگی کرده ام؛ کامل تر است.

دیگر تفاوت فرهنگ من با محمود پاینده، این است که او واژه های کتابش را از فارسی به گیلکی مرتب کرده ولی من به پیشنهاد دوست فاضلم« محمد شمس لنگرودی» از گیلکی به فارسی مرتب کرده ام.

نادر زکی پور عمرش را صرف زبان گیلکی بیه پیش نموده و ادامه می دهد: پیمانه عمر من تا هر کجا کفاف دهد، باز هم در این حوزه کار می کنم . او با مزاح طبعی می گوید: من سیب زمینی برای گیلان پخته ام که دیگر خام نخواهد شد، آب جوش نیاورده ام که تب آنی مردم بالا برود و در اندک زمانی سرد شده و فراموش کنند.

«زکی پور» قرار دارد، عجله دارد و مرا با انبوهی از تمثیلها و افسانه ها و واژگان گیلکی تنها می گذارد و وعده می دهد که به زودی 15هزار تمثیل گیلکی شرق گیلان  و 19هزار واژه گویش شرق گیلان چاپ می شود.

سنگ بنایی که «محمود پاینده لنگرودی» گذاشت، حالا دارد ثمر می دهد. «نادر زکی پور» به سرعت خداحافظی کرده و لای بوته های چای، پشت درختان نارنج، در میان روستانشینان جنگلهای بکر خُرما، ملاط و پرشکوه و املش به دنبال واژگانی جدید از خاک زرخیز گیلان می گردد.

 

تهیه و تنظیم: مهری شیرمحمدی 12/10/94

تاریخ مصاحبه سه شنبه 8/10/94 یک روز تعطیل در چایخانه نارنج در لیلاکوه

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.