محله پیرسرای رشت از چهار سو بوسیله خیابان طالقانی (بیستون) سردار جنگل(سام) و شبکه ارتباطی پیرامون سبزه میدان به محور لاکانی و عطا آفرین احاطه شده است.
در محور یاد شده، مسجد و مزار «ملاعلی محمد» وجود دارد و همچنین مسجد بزرگ پیرسرا که مقبره «ملا رجبعلی خلوقی» از پیران و زاهدان محل در آن مدفون هستند و این محله نام خود را از همان پیران زاهد وام گرفته است.
در نوسازی این محله پرتراکم بسیاری از بافت هایی که قابل حفظ و احیا بود نیز از بین رفت، اما آنچه در این نوسازی ها در سالهای اخیر به آن توجه نشد؛ حفظ و احیای بازارچه صنایع دستی محله پیرسرا بود. روزگاری این محور، سرشار از شور و زندگی بود و در چوب بری های این محدوده، نجاران و خراطان، زندگی را تراش می دادند؛ عصا، قاشق و بشقاب چوبی، نرده و میز و صندلی، تخته نرد و شطرنج، قندان و وَردنه و هر ابزار چوبی زینتی و کاربردی که در خانه ها یافت می شد، هنر دست، خراطان پیرسرا بود.
معرفی بازارچه پیرسرا تنها با نصب یک تابلو
اخیرا در ابتدای محله پیرسرا، شهرداری منطقه تابلویی نصب کرده تا معرف بازارچه صنایع دستی باشد. صد متر جلوتر و پس از عبور از معبری نه چندان عریض، محور بازارچه پیرسرا آغاز می شود.
«لیلا غلامی»، یکی از ساکنان قدیمی پیرسرا می گوید: از قدیم این محله معروف به بازار فروش وسایل چوبی بود که اکثرا کار هنرمندان محلی بود. چندین کارگاه خراطی و چوب بری در پیرسرا وجود داشت که الان دیگر نیستند. این بازارچه در قدیم رونق زیادی داشت و هرکس وسایل و ظروف چوبی می خواست، حتما به پیرسرا سری می زد.
خراطان پیرسار، صنایع چوبی چینی می فروشند
اما، بیشتر خراطان دیروز، فروشندگان صنایع چوبی چینی شده اند. گشتی در مغازه های باقی مانده صنایع دستی پیرسرا نشان می دهد تنها وسایل چوبی تولید داخل، قاشق و تخته گوشت است. وسایل زینتی چینی، حتی صندلی و تخته شطرنج هم به لطف چشم بادامی ها تولید می شود و عرصه رقابت را بر تولید کنندگان داخلی تنگ کرده است. البته لابه لای اجناس فروخته شده، زنبیل هایی از جنس گالی و ظروف سفالی به نام «گمج» هم به وفور دیده می شود.
ادامه مطلب ...
در آخرین شب تابستان، ساعت، 3 بامداد، لودرهای شهرداری دکه های چوبی بازارچه زرجوب را تخریب کردند. 7 صبح اول مهرماه، دانش آموزانی که مدرسه می رفتند؛ با تلی از تخته و حلب پوسیده در مسیر لب آب مواجه شدند و یک لودر آخرین بقایای سازه های چوبی را جمع می کرد و رفتگران خاک و تخته های پاشیده شده در مسیر را جاروب می کردند.
اینجا بازارچه ی زرجوب است. از قدیم معروف به لب آب بود. دو طرف حریم رودخانه ی زرجوب، پر است از مغازه های میوه و تره بار، بساط قلیان و سیگار، فروش مرغ و ماهی و گوشت و تا همین دیروز در میانه ی بازارچه بیش از 30مغازه با سازه ی چوبی حیات داشت. دکه هایی که حداقل دو نسل از آن امرار معاش می کردند.
مغازه های با سازه ی اسکلت و بتن سند مالکیت دارند، اما سازه های چوبی تنها کنتور آب و برق داشتند و به شهرداری سالیانه عوارض می پرداختند. برخی از این دکه ها بیش از 70 سال سرپا بودند.
اعتراض دکه داران و چگونگی امرار معاش در آینده
سبزی فروشی در این راسته می گوید: من 40 سال است در این راستا نان زن و بچه ام را درمی آوردم، چرا شهرداری مانع کسب و کار ما شد، ما که دارایی نداریم، برویم دزدی کنیم!
صاحب دکه ی دیگری، مات و مبهوت بقایای دکه ی خود را می نگرد. سیگاری بر لب و چکشی در دست دارد. حلب های سقف های تخریب شده را به کناری کشیده و تلاش دارد با چکش حلب ها را صاف کند. آهی کشیده و می گوید: پدرم در این دکه چراغ سازی داشت، من از بچگی در این دکه وردست پدرم بزرگ شده ام. حالا کجا بروم، چه کاسبی راه بیندازم! تمام خاطرات کودکیش با تلی از خاک یکسان شده.
آن سوتر، مردان مسنی مبهوت ایستاده اند. آنها سالها به شیوه سنتی (بشکه ی حلبی و یخ) بستنی سنتی درست می کردند. ولی حالا دستهای این دو مرد برای چرخاندن بشکه بستنی یخ زده است.
ادامه مطلب ...
اینجا کارون است. اما نه رودخانه ی در جنوب کشور که حیات می بخشد، بلکه داروخانه ی در شمالی ترین نقطه ی کشور که زندگی دوباره می دهد. سالها پیش کارون، اولین داروخانه ی شبانه روزی رشت نه تنها زندگی و سلامتی به بیماران می بخشید، بلکه امید و لبخند را بر لبان بسیاری از کم بضاعتان می نشاند. این هدیه، مرهون مردی آسمانی بود که تمام وجودش سراسر نیکی و احسان به همنوعان بود. یک شهروند رشتی که رافت عیسی مسیح بر قلبش تابیده بود؛ آرسن خاچاطور میناسیان.
آرسن میناسیان تا زنده بود، پدر معنوی بسیاری از بی پناهان این شهر بود. وی جزو اولین موسسان آسایشگاه خیریه معلولان و سالمندان کشور در رشت بود و تا زنده بود دست مهر و حمایتش بر سر سالمندان و معلولین رشت کشیده می شد. و وقتی 10 شب در همان آسایشگاه در حین خدمت به دیدار حق رفت، کارکنان و مددجویان آسایشگاه او را پدر خود می دانستند و با گریه و زاری می گفتند: او از ماست خاکش نکنید.
اینجا کارون است، داروخانه ای که آرسن میناسیان تا پاسی از شب خود در داروخانه می ماند و داروههای گیاهی می ساخت، حتی پیش از آنکه عنوان داروخانه ی شبانه روزی داشته باشد. داروسازی نخوانده نبود ولی به پاس همین خدمات انسان دوستانه اش، مفتخر به درجه دکتری شد.
ادامه مطلب ...
دهستان آلیان، نام مجموعه روستاهایی است که یادآور حضور نیروهای نهضت جنگل در این دهستان است. جنگلیها، بیش از دوسال تحت حمایت های مادی و معنوی «حسن خان آلیانی» ملقب به «معین الرعایا» بودند که سالها خان آلیان و فومنات بود.
برای شناخت این دهستان می باید از روستایی شروع کرد که نامش با حسن خان گره خورده ، جایی که حسن خان در آن زاده شد و بالید؛ روستای «کیشَ دَرَّهَ». روستایی ناشناخته در کورترین نقطه آلیان.
برای دیدن این روستا می باید به شهرستان فومنات بخش آلیان بروید. بعد از گذر از روستاهای «زیده» و «خشکنودهان»، امتداد کانال آب بر را ادامه داده به سمت «سه سار» بروید. زیبای مسیر را انبوه پلاستیک های رها شده در پشت آبندهای کانال می خراشد. قبل از «عباسکوه»، به سمت شرق و روستای «تطف رود» بروید. کمی بالاتر در امتداد گذر به کوه ، دریاچه ای که بنظر استخری مصنوعی است؛ مقابل دیدگانتان می درخشد. مرغابی های شناور در آب و گوسفندان گله دارانی که در حوالی این بهشت خدادادی می چرند.
وجه تسمیه کیش دره
برای دیدن روستای کیش دره، بجارهای پله کانی را گز کرده، مسیر رودخانه را بالا بروید. «کیش» در زبان محلی نام شمشادهای وحشی است که در طول سال سبز است و از آن بعنوان جارو ، پرچین و تل انبار نوغان و... استفاده می کردند. از آن همه جنگلهای کیش حالا اندکی بیش نمانده.
ادامه مطلب ...
مهرماه 1313 شمسی بود که دسته ی گروه موزییک شهرداری با گروهی از مسئولان شهر جلوی کتابخانه ملی جمع شدند تا شاهد مراسم افتتاح رسمی اولین کتابخانه ملی کشور باشند.
خیلی ها تاکنون بدیدنش رفتند؛ از علامه دهخدا گرفته تا دکتر محمد معین. ملک الشعرای بهار تا عباس اقبال آشتیانی. همه این مجموعه فرهنگی را ستوده اند، اما افراد کمی هستند که می دانند جمعیت « نشر معارف گیلان» برای سرپانگه داشتنش چه تلاش هایی کرده است. از زمانی که قِران قران برای تاسیسش از خیرین پول جمع می کرد و تا زمانیکه یک مرکز فرهنگی خوابگاه سربازان اشغالگر روس شد.
جمعیت نشر فرهنگ چگونه تشکیل شد
شادوران «جعفرخمامی زاده »، در کتابخانه ملی رشت اتاقی داشت و بخشی از فعالیت های پژوهشی اش را در همان مکان انجام می داد. وی،درباره تاریخچه ی تاسیس این کتابخانه می نویسد: خرداد1304 جمعیت نشر معارف با 16 نفر کار خود را آغاز کرد. هزینه اولیه برای تاسیس کتابخانه 98هزار تومان بود که در اولین جلسه جمعیت در منزل «شیخ احمد سیگاری» جمع آوری شد. جمعیت بعدها توانست نظر «سرتیپ فضل الله زاهدی»، فرمانده قشون گیلان و «دبیرعلائی»، رئیس اداره سجل احوال و کفیل بلدیه رشت را نیز جلب کند.
آنگونه که این مورخ مکتوب نموده؛ «دبیر علائی» زمینی به ابعاد 9در 30متر از زمینهای تسطیح شده بقعه استاد ابوجعفر (یعمی بخشی از قبرستان عمومی را که تسطیح و عمارت بلیده بر آن سربرآورد)را در اختیار جمعیت قرار داده و مبلغ سه هزار تومان نیز برای احداث از اعتبارات شهرداری هزینه می کند. با زمین و مبلغ بدست آمده، بنای احداث کتابخانه ملی رشت آغاز شد. این مبلغ که پایان یافت، جمعیت راهکار جدیدی یافت؛ اجرای نمایشنامه و فروش بلیط. بعد از مدتی دوباره مبلغ 300 تومان برای ادامه کار جمع شد.
در زمانی که عمارت بلدیه در قبرستان عمومی شهر سربرمی آورد؛ بنای کتابخانه ملی رشت نیز آجر آجر بالامی رفت. حتی سرتیپ زاهدی، مهندس سرداراف آلمانی را -که کار احداث ساختمان شهرداری را در کنترات داشت- واداشت تا بنای نیمه تمام کتابخانه را هم تکمیل کند، اما مدتی زاهدی مامور کار دیگری در گرگان شد.
سال 1308 شمسی بود و تلفن خانه قدیم برای احداث ساختمان جدید برچیده شده بود، «عطائی» نامی، مدیر وقت تلفنخانه، ساختمان نیمه کاره کتابخانه را تصرف کرد تا زا آن به عنوان تلفنخانه استفاده نماید. جمعیت تلاش های زیادی کرد تا مدیر تلفنخانه را ملزم نماید ماهانه مبلغی اجاره بها بپردازد.
تلفنخانه جدید در سال 1312 شمسی به ساختمان جدید خود رقت و «موسیو دیمیتری»، یونانی الاصل که مریضخانه بلدیه را در حال ساخت داشت، طبق توافقاتی با شهرداری ، بنای کتابخانه را با اجاره بهایی که تلفن خانه داده بود؛ تکمیل کرد.
خمامی زاده در یادداشت های خود می افزاید: 8 سال بعد، شمال ایران بوسیله قوای شوروی اشغال و ساختمان کتابخانه ملی و عمارت بلدیه در تصرف سربازان درمی آید. یک مرکز فرهنگی محل عیش و نوش سربازان روس شد. جمعیت تنها توانست کتابها را به سرعت از محل کتابخانه تخلیه کند، هرچند بخش ازآنها در این نقل و انتقال، مفقود شد. با خروج اشغالگران، جمعیت دوباره کتابخانه راه اندازی کرد.
آنگونه که این مورخ و مترجم می نویسد: در دی ماه 1329 شهرداری رشت شش دانگ زمین متصل به کتابخانه را در اختیار جمعیت قرار داد و جمعیت توانست برای حفاظت کتابها، مخزن مناسب ایجاد کند. سال 1346 شمسی نیز شهرداری 220 متر زمین انحرافی در مسیر احداث خیابان علم الهدی فعلی را به کتابخانه اهدا نمود و جمعیت نشر معارف توانست در طبقه دوم سالن مطالعه ای بر روی دو پایه احداث کند.
حالا این کتابخانه با فراز و نشیبی که خواندید، در طی سالها کتابهای خطی و اسناد زیادی را در خود دارد اسنادی که به گفته مدیر کل مرکز اسناد استان گیلان حتی مربوط به قرون 4شمسی هم می رسد.
«دکتر عباس شرفی ماسوله»، نایب رئیس جمعیت نشر فرهنگ، می گوید: شهرداری از جمله نهادهایی بوده که از ابتدای تاسیس به کتابخانه ملی کمک کرده و هرساله در موقع تدوین بودجه، مبلغ مشخصی به کتابخانه ملی اختصاص می دهد.
شهرداری اسفند ماه سال 1393، مبلغ 20 میلیون تومان به کتابخانه اهدا کرد و در سال جاری نیز مبلغ 25میلیون تومان درنظر گرفته شده که ماهیانه مبلغی 2میلیون تومان به حساب جمعیت واریز می شود.
اما هزینه های نگهداری کتابخانه بیش از اینهاست. شرفی در این باره می گوید: ماهانه این کتابخانه 7میلیون تومان هزینه نگهداری و پرسنلی دارد و تنها هزینه برق کتابخانه حدود 450 تومان می شود.
وی عمده ترین مشکل کتابخانه را نداشتن مخزن مناسب دانست و افزود: 90درصد کتابهای کتابخانه اهدایی است و هزینه های بالا، اجازه خرید کتابهای نشر جدید را به ما نمی دهد. با این حال برای نگهداری همین کتابهایی اهدایی نیز مشکل مخزن و قفسه داریم.
ادامه مطلب ...