گلستان اندیشه ایرانی

این وبلاگ معرفی ایران و یادداشت های علمی و پژوهشی در این راستا را هدف خود قرار داده است

گلستان اندیشه ایرانی

این وبلاگ معرفی ایران و یادداشت های علمی و پژوهشی در این راستا را هدف خود قرار داده است

افسانه ها و مولودیهای تالشی در آوازهای «صمد حبیبی»


 اسفند ماه سال 1392 بود که اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان تالش، از پیشکسوتان موسیقی تالش تجلیل نمود. در این همایش که تحت عنوان، « بزرگداشت پیشکسوتان موسیقی تالش» برگزار شده بود، از 10 چهره برتر در موسیقی محلی تالش تجلیل گردید.

یکی از این چهره ها، «صمد حبیبی» بود.  وی بازنشسته آموزش و پرورش است و از جوانی به عنوان خواننده  فولکوریک تالش و مولودی خوان در تالش شناخته شده بود. انتشار اولین کاست آوازهای محلی او به زبان تالشی، شهرت وی را تا جایی رساند که حالا به شهرهای مختلف کشور دعوت می شود و به زبان تالشی  و فارسی برنامه اجرا می کند.

به سراغ وی رفتیم تا در مورد زندگی و سبک خوانندگی اش بیشتر بدانیم. وی که تازه از سفر مشهد برگشته می گوید؛ یک هفته از سوی مراکز فرهنگی آستان قدس رضوی برای اجرای برنامه های مولودی خوانی ویژه ولادت امام رضا(ع) به مشهد الرضا دعوت شده بودم.

-        چطور شد که شروع به خواندن آواهای محلی نمودید و حالا به عنوان یک پیشکسوت مطرح هستید؟

من در دهم آذر ماه سال ۱۳۲۳ در روستای «سیاه بیل» رضوانشهر متولد شدم. 2ماهه بودم که پدرم به رحمت خدا رفت و 6سال بیشتر نداشتم که مادرم هم فوت کرد. پس از آن خواهر بزرگم سرپرستی مرا بر عهده گرفت.

من در خانواده ای رشد کردم، که پدر، خواهر و برادرم  و دختر دایی ام همه آواها و ترانه هایی محلی را به زبان تالشی می خواندند و همین باعث شد وراثتی خواندن به من هم منتقل شود. خواهر بزرگم که سرپرست من بود، صدای دلنشینی داشت و مرتب آواها و دو بیتی های محلی را به تالشی می خواند و ما هم از بر می کردیم. خواهر و دختر دایی ام سالها پیش، بخشی از ترانه های محلی  را که می خواندند، به صورت کاست ضبط کرده اند.

  بچه که بودم، همانند پدرم و خواهرم -که آواز می خواندند- من هم  به تقلید اشعار تالشی را که از دیگران یادگرفته و حفظ کرده بودم، می خواندم. در راه مدرسه و یا در مزرعه در جنگل هر جایی که طبعم می کشید، آواز می خواندم.

 

-        شما فارسی و تالشی را توام می خوانید.    اشعار بزرگان موسیقی زبان فارسی را هم با صدای دانشینی می خوانید.

 بهر حال تحصیل من در مدرسه و بعدها شغل من در آموزش و پرورش به عنوان یک فرهنگی تاثیر زیادی در حفظ اشعار بزرگان ادب پارسی داشت.

من دهم آذر ماه1346 سربازی رفتم و 10آذر ماه سال1352 هم در آموزش و پرورش گیلان استخدام شدم. دو سال معلم آموزش ابتدایی بودم و بعد از آن به عنوان کادر اداری خدمت کردم و در نهایت  آذر ماه 1380 هم بازنشست شدم. از وقتی دانش آموز بودم در راه مدرسه و خانه برای خودم آواز می خواندم. درس خواندن من و حفظ اشعار کتابهای درسی و غیر درسی هم باعث شد غیر از تالشی اشعار دیگری را هم  به فارسی بخوانم. اشعار زیادی از سعدی و حافظ از حفظ کرده ام و بسته به موقیعیت مراسمی که دعوت می شوم، می خوانم.

-        چطور شد که به عنوان خواننده حرفه ای از شما دعوت کردند؟

سالهای 1360 بود که من برای اولین بار نوار کاستی از آوازهای محلی و اشعار مولودی خوانی که خوانده بودم، پرکردم و به بازار فرستادم، همین امر باعث شد شناخته شوم و از آن پس از مراکز فرهنگی گیلان و البته بیشتر تهران به سراغم آمدند. اول بار در «تالار وحدت» اجرا داشتم. کم کم از سوی دیگر مراکز فرهنگی هم دعوت شدم، اجراهای زیادی در تالار وحدت، ارسباران، تالار اندیشه و ... داشتم.

کم کم بیشتر شناخته شدم و از استانهای دیگر هم برای من دعوت نامه می آمد. به استانهای زیادی برای اجرا سفر کرده ام؛  کرمان، لرستان، سیستان و بلوچستان و مشهد از جمله شهرهایی است که زیاد سفر کرده و اجرا داشته ام.

-        در گیلان چطور ؟

اجراهای من در استانهای دیگر بیشتر بوده ، البته یکی دو بار به رشت دعوت شدم و دفعات محدودی هم ضبط برنامه از شبکه باران داشتم ولی در مراسم های استان گیلان کمتر دعوت شده ام. بیشتر فعالیت خوانندگی من در شهرستان زادگاهم یعنی رضوانشهر می باشد. تا کنون چندین بار برای اجرای مولودی های مذهبی به مشهد دعوت شده ام و یک موسسه فرهنگی در مشهد نیز که بر روی ضبط آواهای محلی کار می کند، اشعار تالشی مرا ضبط کرده است.

در موزه میراث روستایی هم هر زمانی ویژه برنامه داشته باشند، از بنده دعوت می شود و برای میهمانان اشعار خوش آمدگویی و مولودی خوانی و چاوشی خوانی را به زبان تالشی می خوانم.

-        در مورد سبک خوانندگی خود بیشتر توضیح دهید؟

سبک من، در زمینه موسیقی مقامی «سبک تالشدولایی» است و بیشتر مرا به عنوان «مولود نامه خوان »  می شناسند.

مولودیهایی که می خوانم، در مدح ائمه اطهار و پیامبر اکرم(ص) می باشد. در برنامه های مناسبتی به شهرهای مختلف دعوت می شوم و برنامه اجرا می کنم.  مثلا سال 1385 که به نام «سال پیامبر اکرم (ص)» بود در «جشنواره سراسری نغمه خوانان ایران» شرکت کردم. برنامه را شهرداری تهران و در فرهنگسرای هنر برگزار کرده بود و از من هم دعوت و در پایان مراسم از بنده تجلیل گردید.

من بیشتر ترانه های فولکوریک عامیانه را که نسل اندر نسل و سینه به سینه در میان مردم تالش رواج داشت را می خوانم. برخی را هم خودم سروده ام. طبیعت بکر رضوانشهر و تالش، ذوق هنری هر شاعری را به جوش می آورد. از برخی اشعار شاعران مشهور هم در سروده هایم استفاده می کنم مثل اشعار باباطاهر، برزکوهی. اشعار عرفانی و پندآموز سعدی و حافظ را هم می خوانم.

سروده های  تالشی خود را منتشر کرده اید؟

یک سری از اشعاری که خودم سروده ام، در دفتری یادداشت کرده ام ولی تا به حال آنها را چاپ نکرده ام. بخشی از دو بیتی هایی که من می خوانم جنبه عمومی دارد یعنی در فرهنگ مردم در میان داستانها و افسانه های تالش رایج است و من آنها را هم جمع آوری کرده ام.

در حوزه فرهنگی، قوم تالش کمتر شناخته شده است. من بر روی زبان تالشی  و حفظ آن خیلی تعصب دارم و همواره از فرزندانم می خواهم با بچه های خود به زبان مادری و تالشی صحبت کنند.

من وقتی می بینم فرزندان تالش  به زبان خود صحبت نمی کنند؛ خیلی ناراحت می شوم. زبان هر منطقه فرهنگ و هویت آن قوم است و باید حفظ شود.

فرزندان شما هم راه شما را ادامه داده اند؟

6تا بچه دارم ولی تنها یکی از آنها به تالشی می خواند.

 

-        چه پیامی برای مسئولان فرهنگی دارید؟

ما در تالش اساتید موسیقی برجسته ای داریم مثل؛ استاد خادمی، ذبیحی، سید نهضت حسینی نژاد و... مسئولان باید در زمان حیات از آنها حمایت کنند تا این موسیقی محلی حفظ شود و به دیگر استانها هم معرفی شود. سال 92 استاد «قسمت خانی» را به دلیل بیماری از دست دادیم. وی از پیشکسوتان موسیقی و آوازهای محلی و اصیل تالش بود. از شبکه استانی هم انتظار می رود بیشتر روی شناخت و حفظ زبان تالشی برنامه بسازد و در زمان حیات این اساتید به فکر آنها باشند.

تهیه و تنظیم: مهری شیرمحمدی 28/6/95

حریم پل خشتی لنگرود، همچنان پارکینگ ماشینهاست


حریم پل خشتی لنگرود، چهره ناخوشایندی دارد.  با اینکه این پل خشتی از جمله بناهایی است که پیش از انقلاب و در 13خرداد سال 1351 در فهرست بناهای میراثی کشور به ثبت رسیده است، اما حریم این بنای میراثی بیش از آنکه یک فضای تفریحی و گردشگری برای مسافران جذابیت ایجاد نماید، به عنوان پارکینگ شهرداری لنگرود کاربری یافته است.

عبور رودخانه لنگرود و شعبات آن از چندین محله شهر جذابیت ویژه ای به لنگرود بخشیده  است. در گذشته به دلیل بندر بودن لنگرود از زمان نادر شاه افشار، حمل کالا و بار از طریق رودخانه صورت می گرفت. در محل تلاقی دو شعبه رودخانه، پل خشتی مرتفعی وجود دارد که «فشکالی محله» و «انزلی محله» را بهم متصل می کند.

پل خشتی لنگرود در توصیف مستشرقین

سفرنامه نویسان اروپایی زیبایی لنگرود را ستوده و آن را همسان «ونیز» توصیف کرده اند. «ویلیام ریچارد هولمز» که در دوران محمد شاه قاجار(1844میلادی- 1250شمسی) از سواحل خزر دیدن کرد، در وصف پل خشتی لنگرود نوشته است: «پل نزدیک شهر، سازه زیبایی است. قوس های نوک تیز و بلند آن تقریبا به یک وجبی لبه دیواره ی پل می رسد و به بنا سبک زیبایی می بخشد. فرسودگی خشت های پل حاکی از قدمت آن است، با این وجود خود پل به خوبی مرمت شده است.» هولمز حتی بقایای کشتی «کاپیتان التون» را- که در زمان نادرشاه افشار ساخته شده بود- در مرداب های لنگرود دیده بود.

دکتر منوچهر ستوده نیز که دهه 1340 از پل خشتی لنگرود دیدن کرده است، نوشته، « دو طرف پل به جاده دو طرفه که موازی جریان آب است، ختم می شود. برای اینکه انتهای دو شیب پل بر جاده اصلی سوار شود، این جاده دو طرفه را از طرفین سربالا ساخته اند. چنین طرحی در هیچیک از پلهای گیلان تاکنون دیده نشده است. » این نویسنده، تاریخ بنای لنگرود را به دوران سلجوقی نسبت داده و به بندر بودن این شهر و تردد کشتی های اروپایی از  دید «سفرنامه  هنوی» تاکید دارد. البته وی نیز تاریخ بنای پل را به درستی نمی داند و تنها به نقل از رابینو، کنسول انگلیس در رشت (1906تا1912) اشاره دارد که پل معروف به «حاج آقا پُرد» می باشد. و احتمال داده که مرمت آن توسط « حاجی آقا بزرگ منجم باشی» حاکم لنگرود در دوره قاجار چنین تصوری را به عنوان بانی ایجاد کرده است.

بنایی که سمبل لنگرود است

پل خشتی لنگرود، هنوز هم مهمترین راه ارتباطی بین فشکالی محله و راه پشته است. قدیمی ترین بنای باستانی لنگرود سالهاست سمبل این شهر شده  و مردم با آن خاطرات نوستالژیک دارند. آرم سربرگ نامه های اداری و حتی آرم پاکت های نامه های شهرداری لنگرود هم، تلفیقی از پل خشتی لنگرود و لنگر کشتی است.

چند سال پیش شهردار وقت، حتی نرده های دور اداره شهرداری را برداشت و به جای آن پل خشتی لنگرود را  به صورت تکرار شونده دور تا دور اداره بنا کرد. آن هم با آجرچینی های قرمز و لنگری در میانه .

حریم بنای میراثی، پارکینگ شهرداری است

اما سالهاست حریم یک بنای میراثی که محلی ها ساخت آن را به یک پیرزن و تخم مرغهایش نسبت می دهند؛ سالهاست پارکینگ خودرهای مسافر و بازاریان شده است.  محوطه جهت غربی پل از ابتدای بازار حصیرفروشان تا سماکان، تماما خودرو پارک شده است. 

مدیر میراث فرهنگی شهرستان لنگرود، درباره مشخصات این پل خشتی می گوید: آنگونه که منابع نوشته اند، پل خشتی لنگرود بنای دوره صفویه است و ساخت آن را به سالهای 926 قمری نسبت می دهند.

«سید مهدی شمسی» می افزاید: هرچند ساخت این پل را به دوره ایلخانی هم نسبت می دهند ولی سند معتبری در این زمینه در دست نیست. زیرا تا سال 912 قمری در لنگرود تنها پل چوبی وجود داشته است.

وی خاطر نشان می سازد: این پل بر روی رودخانه لنگرود  و در مسیر راه قدیمی لاهیجان به لنگرود ساخته شده  و به دلیل قرار گرفتن درمرکز شهر و بافت نزدیک به بازار، همچنان اهمیت ترددی خود را حفظ کرده است.   

مدیر میراث لنگرود در توضیح مشخصات این پل ادامه می دهد: پل خشتی لنگرود، 37متر طول و 50/4 متر عرض دارد و ارتفاع از سطح رودخانه 70/9متر می باشد. ملاط آن از آهک و ساروج بوده و دهانه های فراخ پل امکان تردد  کشتی ها را امکان پذیر می کرده است.

حوالی سالهای 1380، شهرداری لنگرود با ایجاد یک پاساژ  و ایجاد فضای تجاری، حریم پل را بهسازی نمود. و بخشی از فضای جلوی پاساژ را  به منظور پارکینگ  کف پوش حالا سالهاست  حریم یک بنای میراثی در میان دود و ماشین و دستفروشان پنهان مانده است.

مدیر میراث شهرستان لنگرود که تازه چند روزی است، این سمت را پذیرفته، هنوز برنامه مشخصی برای آزادسازی حریم یک بنای میراثی ندارد ولی وعده می دهد به زودی با شهردار لنگرود  در این زمینه نشستی داشته باشد.

تلاش بی سرانجام برای تغییر مکان پارکینگ

با این حال یکی از اعضای شورای شهر لنگرود می گوید: تغییر کاربری مکان مذکور همواره جزو اولویت های مدیریت شهری لنگرود بوده ولی کمبود اعتبار مانع شده است.

«رقیه سروری» در این باره می افزاید: مرکز شهر لنگرود و بافت بازار فاقد یک پارکینگ عمومی است. با اینکه شورای شهر همواره تغییر کاربری حریم پل خشتی را جزو برنامه های خود اعلام کرده است، ولی تا زمانیکه مدیریت شهری نتواند فضای دیگری را به عنوان پارکینگ ایجاد نماید، عملا طرح های گردشگری حریم پل خشتی امکان پذیر نیست.

عضو کمیسیون فرهنگی شورای شهر لنگرود تاکید می کند: شورای ترافیک شهرداری لنگرود به دنبال زمین دیگری در مرکز شهر برای ایجاد پارکینگ است ولی کمبود اعتبارات شهرداری تاکنون مانع از انجام آن شده است.

سالهاست، پل خشتی لنگرود کارکردهای گذشته خود را از دست داده است. حالا دیگر کرجی های کالا و بار، زیر پل خشتی باراندازی نمی کنند. و آن گونه که تصاویر قدیمی از این پل نشان می دهد، دیگر مسابقه «نودنبال رانی» از زیر پل تا مرداب لنگرود صورت نمی گیرد. آب رودخانه هم به واسطه سرریز فاضلاب های شهری به داخل رودخانه بقدری آلوده شده که از تعداد ماهیگیران هم روز به روز کاسته می شود. حریم یک بنای میراثی که می توانست یک مرکز گردشگری و جذب درآمد برای شهرداری باشد؛ تنها کاربری پارکینگ یافته و در میان دود خودروها نفس پل خشتی دوره صفویه به شماره افتاده است.

تهیه و تنظیم: مهری شیرمحمدی 1/7/95

 

9سال بعد از ثبت، نه مرمت و نه حفاظت صحیح؛ داستان تلخ تخریب بر پیکره عمارت« خواجه آوادیس» ادامه دارد



عمارتی که خواجه آوادیس، یک سال پیش از ترور ناصرالدین شاه ساخت، همچنان مورد بی مهری است.  سال 1386 نیمی از عمارت به منظور ساخت پارکینگ توسط اداره ارشاد رشت تخریب شد. هرچند سازمان میراث فرهنگی با ثبت بنا در اواخر همان سال مانع از تخریب کامل بنا گردید؛ ولی بعد از 9سال باقی مانده عمارت آوادیس نه تنها مرمت شده  بلکه ریزش برف و باران و نفوذ رطوبت روز به روز پایه های این عمارت زیبا را سست تر می کند. مضاف برآن گزارش شده برخی افراد سود جو به دیوارهای عمارت آسیب زده اند.

سال 1386 اداره ارشاد رشت، عمارت« آوادیس» را در محله استادسرا خریداری و قصد داشت با تخریب کامل بنا پارکینگ بسازد. غافل از اینکه این عمارت بجز آنکه به لحاظ معماری بی نظیر است،  شخصیت های تاریخ سازی را در خود پرورانده است. با انتقاد برخی رسانه ها، سازمان میراث فرهنگی گیلان تازه به داد عمارت L  مانندی رسید که نیمی از آن بطور کامل تخریب شده بود. میراث به منظور ثبت اضطراری، پرونده ساختمان را در  نیمه اسفند1386 به تهران ارسال  و در نهایت عمارت «خواجه آوادیس» در26/12/1386 و به شماره 22237 در فهرست بناهای میراثی کشور به ثبت رسید.

گچبریهای نفیس و پنجره های ارسی

گشتی در میراث «خواجه آوادیس» عمق فاجعه را بعد از 9سال  نشان می دهد. زمانی که اداره ارشاد بخشی از این عمارت را تخریب کرد، تعدادی  از درها و  پنجره های ارسی را از پایه دیوار جدا و در گوشه حیاط جمع کرد، همان زمان میراث فرهنگی طی نامه ای از ارشاد خواسته بود تا لااقل برای جلوگیری از نفوذ رطوبت، درهای نفیس را به مکان سر بسته منتقل نماید. حالا نه درها به جای اصلی خود برنگشته و  نه در فضای عمارت دیده می شود.

حریم یک عمارت میراثی، همچنان به عنوان پارکینگ اداره ارشاد استفاده می شود. آب اسپیلت های این اداره  بر پیکر بی جان میراث «خواجه آوادیس» می ریزد و با توجه به از بین رفتن پوشش سفالی بخشی از بنا، مشخص است تا چه میزان رطوبت و باران 9ساله به پی و بنای عمارت نیمه مخروبه نفوذ کرده است.

با این وجود، هنوز زیبایی های عمارت خواجه آوادیس چشمگیر است؛ بنای اصلی از آجر ساخته شده و دو اشکوبه است، گچ بریهای نفیس روی دیوارها، گره چینی های بکار رفته در ارسی ها و دربهای طاقی شکل و شیشه های رنگی، تزیینات سرستونها و سرشیرها و جان پناه ایوان، نقاشی های دیواری که زیر پوشش گچی خودنمایی می کند و شومینه ای که به سردی گراییده است.

سالهاست در زیر زمین  این عمارت که بسیار متفاوت ت  از بناهای دیگر است؛ ابریشمی استحصا نشده است.

تاجر ابریشمی که اموالش را وقف کرد

« خواجه آوادیس» بخشی از هویت تاریخی رشت است؛ تاجر ابریشمی که بعد از حمله مهاجمان ترک به ارامنه، (در زمان نهضت جنگل) خانه اش پناهگاه آسیب دیدگان بود. آوادیس موسس مدرسه ای است که از سالن نمایش  همین مدرسه  تئاتردر رشت  و گیلان رواج یافت.

«مهندس روبرت واهانیان تبریز» درباره اولین مالک این بنا می گوید: خواجه آودیس اصالتا از ارامنه اصفهان بود که به رشت مهاجرت کرده و در این شهر مشغول تجارت ابریشم و نوغان بود. وی در سال 1895میلادی یعنی یک سال قبل از ترور ناصرالدین شاه  این عمارت را ساخت.

وی می افزاید: ملک بزرگ خواجه آوادیس تقریبا قسمت اعظم دو طرف خیابان سعدی فعلی را در برمی گرفت. 10 روز بعد از خروج میرزا کوچک خان از رشت و کودتای بلوشیکها(تابستان 1299ش)،  بازر رشت به آتش کشیده شد. کل بازار، مدرسه و کلیسای ارامنه - که در بازار بود-سوخت.

خواجه آوادیس بلافاصله در زمین خودش و به یاد پسرش «مگردیچ»- که فوت شده بود- مدرسه جدیدی ساخت. خواجه آوادیس همچنین وصیت کرده بود که املاک دیگرش نیز به شورای مدرسه برسد. ولی با فوت خواجه آوادیس، وراث خانه فعلی را در سال 1905 میلادی به «آوانس آوانسیان» می فروشند.

عمارتی که به آوانسیان معروف شد

این پژوهشگر تصریح می کند: «آوانس» پدر «آرتاشس آوانسیان» بود که در جوانی به نهضت جنگل پیوست و بعدها از اعضای اصلی گروه 53 نفر شد.«آوانس» صاحب شرکت ارابه‌رانی بود و بین رشت و تهران و دیگر شهرهای ایران ارابه‌رانی می‌کرد. بعدها این عمارت به «طاطاووس ینوک آوانسیان»، از مهاجران قره داغ ارسباران به رشت فروخته می‌شود. طاطاووس این ملک را به اسم دو پسر خود می‌کند. یکی از پسرها به نام آرتدوش، همراه مرحوم آرسن میناسیان از خیران معروف رشت بودند. «آرتوش آوانسیان» آخرین فرد مالک این خانه بود که در سال 1385 خانه را به اداره ارشاد رشت می فروشد.

بنایی با معماری ایرانی اروپایی

یک مهندس معمار، درباره ویژگی های معماری عمارت خواجه آوادیس می گوید: کمتر خانه‌ای در گیلان  با چنین  قدمت و معماری یافت می‌شود و چون محل زندگی چند چهره تاریخی بوده، حفظ آن ضروری است.

«مهندس مسعود حقانی»، درباره ویژگی های معماری این عمارت می گوید: در بررسی اولیه خانه‌های شهری رشت می‌توان ترکیب سه‌گانه‌ای را بصورت یک بخش اصلی در وسط و دو بال جانبی در تمامی پلان‌ها مشاهده کرد، بدین ترتیب که در قسمت میانی، تالار یا سه دری و در مواردی ایوان قرار گرفته است. در حقیقت این خانه همچون بعضی از خانه‌های بومی دارای دو لایه متفاوت، شامل لایه سرتاسری ایوان و لایه اطاق‌ها می‌باشد. چیزی که بندرت در معماری شهری سایر مناطق دیده می‌شود.

کتیبه ای که سال ساخت بنا را نشان می دهد

از نکات بارز دیگر این ساختمان، حالت سقف و پوشش سفالی و یا شیروانی است که دربرگیرنده تمام حجم بنا می‌باشد. پیش آمدگی سقف نیز سبب شده تا این اتصال با جزئیات بیشتری مطرح شود. عمارت بنا بر کتیبه موجود در خانه،  در سال 1895 میلادی  ساخته شده است.

 وی، در تشریح مشخصات پلان  توضیح می دهد: ساختمان دو طبقه است. طبقه همکف که مانند زیر زمین است، سابق محل پرورش نوغان بود. طبقه بعدی به وسیله چند پله به ایوان بالا متصل می‌شود و محل استقرار ساکنان خانه بود، این طبقه نیز دارای 3 پله بوده که سه اتاق را در نیم طبقه‌ای قرار می‌دهد.  پلان دارای طرح هندسی منظم و به صورت گسترده و باز و طویل و باریک طراحی شده تا حداکثر استفاده از وزش باد در ایجاد تهویه طبیعی و دفع رطوبت صورت گیرد.

مهندس حقانی تاکید دارد؛ تبادلات تجاری رشت با اروپا، بر نوع معماری این بنا تاثیر داشته و تلفیقی از معماری بومی و اروپایی در بناهای شهری دیده می شود. استفاده از بازشوهای فراوان در نما، استفاده از شیشه‌بندها در ایوان‌ها، بویژه در سمتی که باران‌خور است، درنظر گرفتن اصل تقارن و ترجیح محور و تأکید به آن و تکرار ریتم‌های معین و وجود ایوان‌های سراسری از مهمترین ویژگی های این بنای فاخر است.

 وی درمورد تزیینات داخلی بنا یادآور می شود: بیشتر خانه با گچ بری فراوان آراسته شده و دارای نقوشی از گل و گلدان و پرندگان تزیینی است. تالار شاه‌نشین، دارای یک شومینه و پنجره ارسی با شیشه‌های رنگی  است و شمای خاصی به معماری خانه می‌دهد. تمامی کفپوش آن تخته کوبی و در قسمت ایوان دارای نرده و ستون‌هایی چوبی است. انتهای ستون‌ها به کله شیری متصل شده‌اند که همگی به زیبایی با رنگ آبی طراحی گشته‌اند. بنا دارای 7 تیپ در و 3 تیپ پنجره می‌باشد. اتاق‌ها طاقچه‌هایی دارد که بالای همگی تزیینات گچبری‌ است. سقف ساختمان نیز سفالپوش به رنگ قرمز است. این بنا نیز مانند بسیاری از معماری های گیلان، در قسمت پایین دیواره‌ها، دارای گربه‌رو است. این گربه‌روها خود نیز دارای تزیینات است که متأثر از کل گچبری‌های ساختمان می‌باشد.

بنای میراثی که محدوده حریم ندارد

9سال از ثبت یک بنای دوره ناصری می گذرد و اداره ارشاد به عنوان مالک و اداره میراث به عنوان متولی حفظ بناهای میراثی، هنوز نتوانسته اند این بنا را مرمت و تغییر کاربری دهند.

 همچنین با اینکه اداره ارشاد تاکید دارد که در حفظ بنا کوتاهی نکرده است، اما یگان حفاظت سازمان میراث فرهنگی ادعا دارد، بخش هایی از عمارت در سالهای اخیر توسط برخی افراد سود جو  به قصد یافتن گنجینه از خانه یک تاجر ابریشم سوراخ شده است!

بازدید از خانه آوانسیان بدون هماهنگی با حراست اداره ارشاد امکان پذیر نیست، ولی بنظر می رسد بنای میراثی که با وجود تاکید میراث، محدوده حریمی برای آن تعریف نشده و کاربری پارکینگی دارد، خیلی هم حفاظت شده نیست. آن هم  پارکینگی که درب آن به محله استادسرا باز می شود، نه محور سعدی.

افزون بر آن، درب فرعی سالن آمفی تئاتر ارشاد - که به حیاط خواجه آوادیس باز می شود- امکان تردد غیر کارکنان  و افراد خارج از هماهنگی با حراست را هم  در زمان اجرای برنامه های سالن،  فراهم می کند.

اداره ارشاد در حفاظت از بنا کوتاهی نکرده است

حسن پور، مدیر ارشاد شهرستان رشت، در این باره می گوید: اداره ارشاد نهایت دقت را در حفاظت از این بنای میراثی دارد.  این بنای فاخر همواره مورد توجه دانشجویان معماری بوده و مرتب از دانشگاه گیلان برای بازدید بنا می آیند ولی تمامی بازدیدها با مجوز کتبی و حضور یکی از نیروهای حراست این اداره صورت می گیرد.

وی تاکید می کند: در بخش میراثی بنا، دوربین حفاظتی نصب شده و  امکان ندارد تخریبی  از سوی افراد سود جو صورت گرفته باشد.

مرمت بنای آوادیس برعهده میراث فرهنگی است

با اینکه عمارت خواجه آوادیس، ملک اداره ارشاد است، ولی مسئولان ارشاد می گویند این وظیفه میراث فرهنگی است تا بنای میراثی که به ثبت رسانده؛ مرمت نماید.

پاک نیا، معاونت فنی اداره کل ارشاد می گوید: دو سال پیش میراث فرهنگی بخشی از سقف و سربندی بنا را مرمت کرد ولی مرمت های میراث از دو سال پیش متوقف مانده و وظیفه تامین اعتبار و مرمت یک بنای ثبت شده ، وظیفه سازمان میراث فرهنگی است.

البته مدیر ارشاد شهرستان رشت، نظر دیگری دارد و تایید می کند که وقتی بنایی ملک اداره ارشاد است، بودجه مرمت و تغییر کاربری را باید اداره کل ارشاد تامین نماید. ولی تلاش خبرنگار ما برای دریافت پاسخ  مناسب از وسی معاونت اداری مالی اداره کل ارشاد مبنی بر تخصیص اعتبار مرمت بی نتیجه ماند.

بخشی از مرمتها با اعتبار میراث فرهنگی انجام شد

معاون میراث فرهنگی اداره کل میراث فرهنگی گیلان می گوید: میراث فرهنگی توانست عمارت خواجه آوادیس را در زمان تخریب به صورت فوری در فهرست بناهای میراثی کشور به ثبت رساند. قبلا این بنا به شکل ال بود که اداره ارشاد بخشی از آن را تخریب کرد خوشبختانه توانستیم  مانع تخریب بیشتر شویم.

محمدرضا باقریان با اشاره به اعتبارات محدود سازمان میراث فرهنگی می افزاید:  با وجود تعدد بناهایی که نیاز به مرمت دارند، میراث توانست چند سال پیش اعتباری را برای مرمت بخشی از بنا تخصیص دهد.

وی می افزاید: مرمت سربندی، دامنه سرشیرها انجام شد. همچنین توانستیم بخشی از تخته پوشهای کف بنا را تعویض نماییم ولی برای داخل فضا اعتباری نداشتیم تا مرمت کف و پنجره ها و گچ بریها را انجام دهیم.

باقریان تاکید دارد که این عمارت از نادرترین بناهای شهری گیلان به لحاظ معماری است ولی اذعان دارد که تاکنون با اداره ارشاد نشستی به منظور تامین اعتبار و همکاری دو جانبه برای مرمت از سوی  میراث صورت نگرفته است.

معاون میراث فرهنگی گیلان تصریح می کند:  آثار تاریخی هویت و شناسنامه ما هستند بنابراین  همه باید دست به دست دهیم و مانع تخریب آنها شویم.

بنایی که خواجه آوادیس وقف کرد، سرنوشت تلخی یافت. اما اگر  از سوی متولیان فرهنگی با اعتبارهای ملی که دارند همتی باشد؛ این بنا می تواند به عنوان بخشی از تاریخ رشت و حضور و خدمات ارامنه در گیلان باقی بماند.

تهیه و تنظیم: مهری شیرمحمدی21/6/95

تاریخ بازدید از بنا 21/5/95

 

هنر دوران سلجوقی بر پیکره خاموش اسپی مزگت



در توصیفش نوشته اند؛ یکی از عجایب هفتگانه بناهای تاریخی گیلان است؛ اما «چون دری در خلاب». اول بار وقتی شادوران «منوچهر ستوده» در دهه 1340شمسی برای ثبت بناهای تاریخی گیلان کمر همت بست؛ گزارش داد که بقایای یک مسجد بسیار قدیمی را در جنگلهای دیناچال غرب گیلان دیده است. برای ستوده تعجب آور بود که بنای« اسپی مزگت» (به زبان تالشی ، مسجد سفید) از دید تیزبین لوئی رابینو، کنسول انگلیس در رشت هم دور مانده  است.

«اسپی مزگت» بین رضوانشهر و هشت پرتالش  و در میان پارک جنگلی دکتر رستگار قرار دارد.  با اینکه این بنا توسط سازمان میراث فرهنگی گیلان در تاریخ 16/7/1379 و به شماره 2796 در فهرست بناهای میراثی کشور به ثبت رسیده است؛ ولی هنوز خیلی ها از وجود آن بی خبرند و شاید یکی از دلایل آن این باشد که تازه در  همین سالهای اخیر سازمان میراث فرهنگی گیلان، با نصب تابلویی در ابتدای جاده اصلی رضوانشهر به تالش، مسافران را برای دیدن اسپی مزگت رهنمون شد.

بنایی به قدمت دوره سلجوقی

این مسجد که بنایش منسوب به قرن 6و 7هجری قمری است؛ حدودا یک کیلومتر و نیم از جاده اصلی فاصله دارد. مسیر یاد شده تا نزدیک مسجد تماما آسفالت است. و درختان بلند جنگلهای دیناچال، تونل سبزی را  تا مسیر مسجد ایجاد کرده است.  

پس از طی مسیر یاد شده ، لابه لای درختان تودرتو، بنای عظیمی را می بینید، که روزگاری شکوه و عظمت خاصی داشته است.  نزدیک به اسپی مزگت، کلبه کوچکی است که بنظر می رسد پایگاه یگان حفاظت میراث فرهنگی از این بنای عظیم باشد، اما خرابی همین کلبه خود گویای میزان حفاظت  از اسپی مزگت است!

روبه روی کلبه، کتیبه سنگی سفیدی با آرم سازمان میراث فرهنگی بر بستر زمین استوار مانده که مختصری از مشخصات مسجد بر آن حک شده است.

کمی جلوتر بنای عظیم اسپی مزگت پیداست. بی حفاظ و نگهبان و بنایی که تنها چند طاق ضربی و ستون های عظیمش باقی مانده است. مسجد در محاصره گرداب های فصلی  و فضولات گاوهای یله گیلان. نشانه هایش جا به جا در حریم یک بنای میراثی هویداست. 

نوشتن یادگاری بر تن رنجور اسپی مزگت

 بنای مسجد در میان داربست ها و سقف کاذبی که میراث فرهنگی برای جلوگیری از ریزش باران به روی بناکشیده؛ گیر افتاده است. از ستونهای پایه و سردرب هلالی بلند می توان عظمت شبستانهای مسجد را دریافت. نقوش دیوارها و سر ستونها هنوز به همان زیبایی است که شادروان ستوده توضیح داده است. اما تن رنجور مسجد را نوشتن یادگاری های بازدیدکنندگان با اجسام نوک تیز بیشتر از دهه 40خراشیده شده است.

طبیعت گیلان، و رشد سریع درختان بر هر بنایی حتی سالم، سرعت تخریب و پوسیدگی بنا را بالا می برد. هرچند میراث فرهنگی با نصب یک شیروانی بوسیله داربست بر روی بنا، مانع از نفوذ رطوبت به بخش سالم مانده شده، ولی بر بلندای ستونهای  باقی مانده و شبستان مسجد انجیرها و خزه های روییده، سرعت تخریب را بالا برده است.

بخش هایی از ستون های مسجد داخل گودالهایی افتاده که بر اثر سیلاب ایجاد شده است. و بر روی بخش هایی که به کناره رودخانه فرو افتاده ؛ خزه و گلسنگ و انجیر ، سرعت انهدام اسپی مزگت را بالا برده است.

از جویبارهای تشکیل شده در اطراف بنا می توان فهمید سیلابهای فصلی داخل و اطراف بنا را همچنان می شوید. بخش جنوبی مسجد در اثر سیلابها به صورت گودالهایی درآمده و ستونهای عظیم با سست شدن پایه هایشان، داخل این گودالها افتاده اند.

از ضلع شمالی یک در هلالی و از ضلع شرقی 4در هلالی دیده می شود.  نام مسجد «اسپی» است که به تالشی به معنای سفید است.  اما سعی باد و باران و نفو رطوبت به گچکاریها و سفیدکاریهای مسجد، چیزی از سپیدی برای مسجد بجای نگذاشته است. این نوع گل کاری ویژه بناهای معماری تالش بوده است. خشت های قرمز لای ساروجهای سفید پیداست و  تنها در برخی قسمت ها  لایه سفید رویه مشخص است. در برخی بخش ها تزیینات گل و بوته سردر ها دیده می شود.

کتیبه ای به خط کوفی و آیات سوره توبه

شکافی عمیق، سردرب طاقی ورودی اصلی را دوتکه کرده است. از سردر طاقی اصلی که داخل مسجد بروید، بر تعداد شکافهای عمیق بخصوص در ضلع غربی بیشتر می شود. در شبستان اصلی، هنر معماران و گچکاران قرن ششم را می توان به وضوح دید. بر دیواره شمالی کتیبه ای به خط کوفی مشتمل بر آیات قرآن دیده می شود. خوانش آن مشکل است ولی از یادداشت های شادوران ستوده می توان فهمید که آیه لم یخش الا اللله فعسی اولئک ان یکونوا من المهتدین باشد(توبه 18) قدمت اثر برای این پژوهشگر نامعلوم مانده است ولی ستوده می نویسد: « معلوم نیست بانی این بنا کیست. ... وضع بنا و کتیبه کوفی ساده آن گواهان صادق بر قدمت بنا هستند، اما هر دو خاموش به ما می نگرند و نشانی از بانی نمی دهند.»

وی همچنین می نویسید: « در دنباله این آیه بدون شک نام بانی می آمده است که امروز هیچگونه اثری از آن باقی نیست. این کتیبه که ابتدای همین دهلیز بوده، روزی چهار دهلیز اطراف را تزیین می داده است.»

در ضلع غربی همین دهلیز به ارتفاع یک متر از سطح زمین، نوعی گچ بری با خطوط منحنی هم دیده می شود. از تکرار آن می توان فهمید  که دور تا دور دیوارهای همین گچ بری ادامه داشته است.

اما بنایی که در سال 79 در فهرست بناهای میراثی کشور ثبت شده چرا اینگونه بی حفاظ و متروک افتاده است؟!

گیاه زدایی از بنای مسجد توسط میراث فرهنگی

به گفته کارشناس مسئول ثبت بناهای میراثی استان گیلان، بنای اسپی مزگت پیش از ثبت در فهرست بناهای میراثی کشور گیاه زدایی گردید و  برای تشخیص سن بنا و  یافتن پی های ساختمان، حفاری هایی نیز در آن صورت گرفته است.

مهدی میرصالحی می افزاید: پیش از ثبت بنای اسپی مزگت، درختان تنومندی بر پایه ها و بدنه باقی مانده مسجد رشد کرده بودند و میراث توانست  در زمان دکتر رزازی، و در سالهای 1375، گیاه زدایی اصولی از بنا داشته باشد. با ثبت بنا در مهرماه 1379 در فهرست بناهای میراثی کشور، در نیمه سال 1380، میراث فرهنگی بر بلندای مسجد توانست یک شیروانی بزند تا جلوی رطوبت به بخش باقی مانده گرفته شود.

وی تصریح می کند: در حریم اسپی مزگت چند بار حفاری شد و تعدادی گور، پی چندین بنای مسکونی  و همینطور سفالینه های متعدد کشف گردید. در این حفاریها قدمت بنا به دوره سلجوقی و قرون 7 و 8هجری شمسی تخمین زده شد.

میرصالحی خاطرنشان می سازد: مصالح بکار رفته در اسپی مزگت، از آجر و خشت و سفال و آهک بوده و به همین دلیل تاکنون در برابر رطوبت گیلان مقاومت داشته است.

با این حال این مقام مسئول اذعان دارد که بعد از سالهای یاد شده، اقدامی برای گیاه زدایی سالانه از حریم بنا و همچنین حفاظت از یک بنای دوره سلجوقی از سوی میراث فرهنگی صورت نگرفته است.

تهیه و تنظیم: مهری شیرمحمدی 25/6/95

 

 

غفلت از خانه یک چهره ملی؛ خانه ای که دکتر محمد معین را پروراند؛ فروریخت

کمتر کسی در محله زرجوب رشت، سراغ خانه ای را می گیرد که اولین دانش آموخته دکترای زبان و ادب پارسی را در خود پرورانده است.

حتی در کوچه پس کوچه های محله ای که به بقعه خواهر امام می رسد، کسی تابلوی بن بست «معین العلما» را ندیده است. از شکل و ابعاد تابلو برمی آید که شهرداری رشت در دهه 1370 در ابتدای بن بست این تابلو را  نصب کرده است.  سعی باد و باران و عدم تجدید رنگ تابلو ، مانع از خوانش صحیح « بن بست معین العلما» می شود. شاید به همین دلیل هم باشد که ساکنان این محله نیز تابلو را ندیده اند.

« معین العلما» پدر بزرگ دکتر محمد معین بود. محمد شش سال بیشتر نداشت که پدر و مادرش را به فاصله کوتاهی،  از دست داد. آن سالها،  شیوع بیماریها خیلی ها را از پا درآورده بود.

از آن پس پدر بزرگش یعنی «معین العلماء»، مسئولیت تکفل محمد شش ساله و برادرش را بر عهده گرفت. محمد به مکتب خانه­«میرزا غلامرضای تهرانی» فرستاده شد. بعداز ایجاد اداره ثبت احوال در رشت، خانواده معین العلماء به اعتبار لقب رسمی پدربزرگ، نام فامیلی «معین» را انتخاب کردند. معین العلماء با کمک اهالی، مکتب خانه­ میرزا غلامرضا را به مدرسه ابتدایی تبدیل کرد. پس از تبدیل مکتب­خانه به مدرسه، تیزهوشی محمد موجب شد  در کلاس پنجم بنشیند.

محمد معین در تهران و در سال 1303 در رشته ادبیات فارسی و علوم تربیتی موفق به دریافت مدرک لیسانس گردید.

رنگ پریدگی بر قامت تابلوی کوچه معین العلما

حالا به دنبال خانه ای می گردم که معین دردهای یتیمی اش را در آن پنهان کرده بود. اما از ابتدای کوچه شهید محمد گلبندی در محله زرجوب، تا انتهای بقعه خواهر امام کسی تابلوی «معین العلما» را هم ندیده است.

سید حسین پوروکان 50سال است ساکن همین کوچه است ولی یک بار هم نشنیده کوچه گلبندی، محله ای است که محمد معین  شادیهای کودکانه اش را در این محله جاگذاشته است.

در میانه کوچه یاد شده، تابلوی «بن بست معین العلما» بر دیوار خانه فرسوده ای نصب شد، صاحبخانه زنی است که 12سال است در این محله زندگی می کند. آدرس دقیق خانه را نمی داند ولی بواسطه تردد تعدادی دانشجو برای عکس گرفتن در سالهای ماضی،  شنیده که خانه معین همین حوالی است.

تا انتهای بن بست تو درتوی معین العلما راهنمایم می شود. یکی از اهالی کوچه، مخروبه ای را نشان می دهد که درب ورودی آن را با زنجیر بسته اند. او می گوید:  اینجا خانه معین بود. حدود 15 سال پیش این خانه را تبدیل به «مدرسه غیر انتفاعی فرهنگ» کردند. یک سال بعد مدرسه تعطیل و  به چهارراه میکاییل منتقل شد.

آوار بر خانه ای که دکتر معین در آن بالید

زنجیر بی قفل را می توان راحت باز کرد. مشاهده سقف فروریخته بنا و خانه معین العلما که حالا سه پاره  و به 3مالک جدید فروخته شده است؛ تصویر غم انگیزی را  برای هر بیینده ایجاد می کند.

بخشی از دیوار ضلع شمالی فروریخته و با سیمان و آجر شکاف را مسدود کرده اند. ظاهر بنا نشان نمی دهد که خانه ای به قدمت 100سال باشد.

«رضا علی پور»، 40 سال است در خانه ای زندگی می کند که بعدها فهمیده مالک نخست آن پدربزرگ دکتر محمد معین بوده است. منزل وی، در جنوبی ترین ضلع بن بست دوم قرار دارد. وی در این باره می گوید: من 40سال پیش از یک بانک این منزل را خریدم. موقع انتقال سند، ابتدای کوچه را بمن نشان دادند و گفتند، عمارت آن سوی کوچه منزل دکتر معین بوده است. ولی ابعاد و شکل زمین نشان می دهد این خانه یکپارچه بوده و بعدها وراث با تفکیک، آن را به سه مالک مجزا فروخته اند.

علی پور بعد از زلزله، خانه خود را بهسازی نموده  و حالا یک خانه دو طبقه در ضلع جنوبی خانه معین العلما سربرآورده است.

به گفته یکی دیگر از اهالی، بخشی از عمارت را هم فردی به نام «دکتر لشت نشایی» خرید و سالها اجاره داده بود. با خروج مستاجرها، حالا هر دو بخش باقی مانده متروکه شده است.

دیواری از جنس بلوک، حیاط بزرگ معین العلما را دو پار کرده، به سختی می توان از بالای دیوار واردحیاط دوم شد. بخش قدیمی خانه آن سوی دیوار است.  با درختان انجیر و انار و انبه ای که خشکیده، سقف عمارت کاملا فروریخته و از سفالهای انباشته شده  در گوشه حیاط می توان فهمید سربندی سقف خانه معین العلما، سفال چین بوده است. کاشی های جدید آشپزخانه هم  گویای تغییرات شگرف در معماری نخستین است.

غفلت از یک ظرفیت فرهنگی

در خیلی از شهرها، منزل شخصی شعرا و بزرگان  به عنوان یک مرکز فرهنگی تغییر کاربری داده. خانه شهریار در تبریز و ایجاد بنیادی پژوهشی به نام وی تنها یکی از این نمونه هاست. یعنی  زادگاه اولین فارغ التحصیل دکترای زبان و ادب پارسی در کشور به اندازه خانه شهریار هم ارزش نداشت؟!

دکتر معین، دینش را به زبان فارسی ادا کرد، چه در سال هایی که عضو فرهنگستان بود، چه زمانی که با علی اکبردهخدا در تدوین لغتنامه اش  همکاری می کرد و چه وقتی  که لغتنامه معین را می نگاشت.

دکتر محمد معین، بر اثر بی خوابی های مکرر و کار علمی زیاد برای شرکت در یکی از کنفرانس های خارج از کشور، (قبل و بعد از سفر)در روز نهم آذرماه 1345 در دفتر گروه دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، بیهوش شد. اغمایی که پنج سال طول کشید و در نهایت مرگ زودهنگام دکتر معین را در سیزدهم تیرماه 1350 رقم زد.

سال 1380، خانه استاد معین به همراه خانه امیرجاهد، به منظور تاسیس موزه در اختیار شهرداری منطقه 14 تهران قرار گرفت و حالا منزل شخصی دکتر معین، به عنوان مرکز فرهنگی غدیرکاربری جدیدی یافته است.

مکث؛

مقایسه این تغییر کاربریها، با خانه معین العلما در رشت، جاییکه محمد شش ساله در آن بزرگ شد و بالید، نشان می دهد متولین فرهنگی استان تا چه اندازه در حفظ میراث فرهنگی این شهر سستی به خرج داده اند. حفظ این خانه می توانست به عنوان یک ظرفیت در حوزه پژوهش در زبان و ادبیات فارسی و همچنین پژوهش در زبان گیلکی مورد استفاده قرار گیرد. ولی گویا عزمی در مسئولان و مدیران شهری برای استفاده از چنین ظرفیت های فرهنگی دیده  دیده نمی شود. خانه ای که می توانست پیش از اینکه اینچنین مخروبه و زباله دانی شود، ثبت میراثی شده و تغییر کاربری جدیدی یابد.

هرچند خانه معین العلما به عنوان زادگاه دکتر محمد معین، با دست به دست شدنهای مکرر بین مالکان جدید، از معماری اولیه خود دور شده، ولی به لحاظ اینکه محل زندگی یک چهره فرهنگی مطرح در سطح کشور و دنیاست؛  هنوز هم می تواند  مورد توجه قرار گیرد.

وضعیت بنای این خانه، وخیمتر از خانه میرزا کوچک خان نیست که حتی چوب های تالار را برای تهیه ذغال سوزانده بودند. اگر عزمی در مدیریت شهری باشد، می توان از روی عکس های موجود، این خانه را نیز مرمت کرد و به عنوان یک ظرفیت فرهنگی تغییر کاربری داد.

 

تهیه و تنظیم: مهری شیرمحمدی 15/6/95

تاریخ بازدیدها از بنا: پنجشنبه 4/6/95 و شنبه 13/6/95